۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه
۱۳۸۸ شهریور ۳, سهشنبه
یادداشتی از حسن یونسی، وکیل دادگستری و فرزند وزیر سابق اطلاعات/ نمایشی به نام دادگاه
کیفرخواست یا دستگاه کپی؟
از مهمترین نکات اینکه اتهامات همه افراد تقریبا مشابه یکدیگر است بدون اینکه روشن شود مستند هرکدام از این اتهامات برای هر فردی چیست؟ اتهاماتی نظیر: , اقدام عليه امنيت کشور از طريق اجتماع و تباني به قصد برهم زدن امنيت عمومي , فعاليت تبليغي عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران از طريق شرکت در تجمعات غيرقانوني و ايجاد شبهه جعل و تقلب در نتيجه انتخابات و سلب اعتماد عمومي نسبت به حاکميت و مراجع رسمي کشور , اخلال در نظم عمومي از طريق بلوا و آشوب و حرکات غيرمتعارف و ايجاد ترس و وحشت در جامعه , مشارکت در تخريب و احراق اموال دولتي ، عمومي و خصوصي , نشر اکاذيب بقصد تشويش اذهان عمومي ازطريق مصاحبه هاي متعدد با رسانه هاي ضدانقلاب و بيگانه , توهين و هتک حرمت به نهادها و ارگانها و مسئولين محترم نظام.
کیفرخواست برای احزاب یا اشخاص؟
در حالیکه بخش قابل توجهی از کیفرخواست به اصطلاح عمومی در صدد ایراد اتهام به احزاب است و مسائلی مطرح می شود که هیچ ارتباطی با وقایع اخیر ندارد در کیفرخواست فردی به اتهاماتی همچون شرکت در تجمعات غیر قانونی یا ایجاد بلوا و تبلیغ علیه نظام پرداخته می شود و معلوم نمی شود این اتهامات چه ارتباطی به هم دارند و تمام تلاش نویسندگان آن است که با ذکر کلیاتی در کیفرخواست عمومی مانند یک سناریو ذهن افراد را برای ایراد اتهامات آماده کنند. روشن نیست که اگر موضع گیری فردی در مورد انرژی هسته ای جرم بوده چرا سالها پیش به آن رسیدگی نشده است؟ و چه ارتباطی با کودتای مخملی دارد؟
ماجرای ستاد قیطریه
در ماجرای ستاد قیطریه به اتهاماتی اشاره شده که علاوه بر عدم ذکر دلائل آن اساسا با واقعیت خارجی منطبق نیست اتهاماتی همچون : فعاليت هاي غير قانوني گسترده ،مانند پخش شايعات، تخريب عليه ساير كانديداها، راه اندازي و هدايت گروههاي غير قانوني و كشيدن آنها به خيابانها، راهاندازي شبكه تلويزيوني غيرقانوني، ارتباط با ايستگاه پخش تلويزيون BBC فارسي و آغازگر و هدايت كننده اغتشاشات و درگيريهاي خياباني و نقش اساسي در سوق دادن جريان يكي از كانديداهاي ناكام به سمت افراطي گري و آشوب. بدون آنکه مشخص شود چنین اتهاماتی بر چه مبنایی وارد می شود. لازم به ذکر میدانم بنابر گفته یکی از همین عزیزان حاضر در دادگاه ( در جلسه ای با ایشان قبل از بازداشت) هجوم نیروهای انتظامی به ستاد قیطریه بدون مجوز صورت گرفته بود که پس از نگهداری مهاجمین و آمدن فرماندهی نیرو و با ارائه حکم اقدام به پلمپ تلویزیون آن لاین ستاد شده بود در حالیکه در آن زمان مطلقا بحث ارتباط با رسانه های خارجی مطرح نبود و تمامی اینها ساخته و پرداخته بازجویان در مراحل بازجویی است.مستند: اظهارات مبتنی بر شنود غیر قانونیجالب آنکه دادستان در جایی که برای اثبات اتهامات خود به آسمان و ریسمان متوسل می شود به سخنانی از امین زاده و...استناد می کند و مدعی است آن را ازشنود جلسات به دست آورده است آیا این چنین شیوه هایی می تواند مستند اتهامات قرار گیرد؟ آقای دادستان می توانند پاسخ دهند که چرا و از چه وقتی تصمیم به شنود جلسات ستاد انتخاباتی گرفته بودند و از کجا می دانستند اینها به کار خواهد آمد؟؟گروهک های غیر قانونی ؟در کیفرخواست از ستاد 88 و پویش موج سوم با تشبیه آنها به گلد کوییست به عنوان گروهکهای غیر قانونی یاد می شود. آیا احزاب و ستادها حق تشکیل گروهها و شاخه هایی برای فعالیتهای حزبی و انتخاباتی خود ندارند؟ آیا تشبیه چنین فعالیتهایی به گلدکوییست برای غیرقانونی دانستن آنها مضحک نیست؟ در کیفرخواست طوری از پیشنهاد میردامادی برای تشکیل گروههای خوشه ای و سازمان رای سخن گفته می شود گویا هدف از تشکیل آنها خرابکاری بوده است؟ سردرگمی در استناد به نظرسنجیهااز سویی مدعی می شوند همه این افراد از قبل می دانسته اند که نظرسنجیها حاکی از پیروزی احمدی نژاد است از سوی دیگر از قول علی هاشمی به استناد شنود گفته می شود : "در مجموع موسوي 18 ميليون و احمدي نژاد 10 - 11 ميليون راي دارد و اگر غير از اين شود حتماً تقلب شده است و بايد به يك سري كارهايي دست بزنيم "متهمین دربند عامل اغتشاشات؟در حالیکه بیشتر افراد مذکور روز 23 خرداد و بعضا حداکثر تا 2 روز بعد دستگیر شده اند چگونه می توان آنها را عامل شکستن و تخریب و ...دانست آقای حجاریان که در تمام روزهای اعتراضات خیابانی در زندان بوده از کجا خبر دارد که مردم شعارهای نامناسب میداده اند؟ جالب اینکه تنظیم کننده کیفرخواست از آنجا که می داند متهمین دربند نمی توانند مردم را به اغتشاش دعوت کنند تلاش می کند اثبات نماید که از سالها پیش هدف کشاندن مردم به خیابانها بوده است. حال آنکه در سراسر کیفرخواست از ارائه دلیلی بر این مدعا عاجز می مانند. سند تاملات راهبردیدر بخشهای قابل توجهی از کیفرخواست به سندی تحت عنوان تاملات راهبردی اشاره می شود علاوه بر آنکه خود اذعان می کنند این سند به صورت پیش نویس بوده است تمام جمله های این سند قابل تاویل و تفسیرهای مختلف است و موشکافی بسیاری از آنها روشن می کند که بازجویان تنها خواسته اند جملاتی را که می توانند با تفسیر و تاویل خود از آنها بهره بگیرند ذکر نموده اند. اتهام بی اساس به غائبین و عوامل پشت پردهدر کیفر خواست آمده : آقاي بشيريه يك فرد لائيك، آمريكا نشين و آقاي علوي تبار از متهمان نمايش كنفرانس مستهجن برلين است و جان كين رابط سرويس اطلاعاتي جاسوسي انگليس واز هدايت كنندگان برنامه هاي كودتاي مخملي است.از سوی دیگر از جان کین و جان شارپ و یورگن هابرماس و بنیاد سوروس و چندین اسم و عنوان دیگر در این کیفرخواست برای وصل کردن این احزاب و افراد به خارج نام برده شده است ولی در سراسر این کیفرخواست معلوم نشده وصف مجرمانه ملاقات با فیلسوفانی چون هابرماس درکجای آن است؟ اتهام حجاریان: تجمع غیر قانونی, حرکات غیر متعارف, ایراد الفاظ رکیکسعید حجاریان در حالیکه به سختی راه می رود و سخن می گوید در کیفرخواست صادره به حضور در تجمعات غیر قانونی اخلال در نظم عمومي از طريق بلوا و آشوب و حركات غيرمتعارف و ايجاد ترس و وحشت در جامعه و ایراد الفاظ رکیک متهم شده است. پرداختن به مباحث تئوریک به جای دفاع از اتهاماتجالب آنکه در حالیکه این افراد به شدیدترین اتهامات متهم شده اند و عقل حکم می کند که حداقل به دفاع از خود به پردازند تمامی دفاعیات ساختگی و اظهارات ایشان حول مباحث تئوریک و تاکید بر نبود تقلب و عذرخواهی از مردم و مقامات و اظهار پشیمانی دور میزند آیا چنین چیزی منطقی است؟آیا همین مساله به ظاهر کوچک تمامی این دادگاه را زیر سوال نمی برد؟ چگونه ممکن است دهها شخصیت سیاسی که سالها گفته اند و شنیده اند و خوانده اند حتی کلمه ای در دفاع از خود سخن نگویند؟ آیا منطقی است که حتی یک نفر از آنها روی سخنان سابق خود پافشاری نکند؟ چه چیزی باعث شده است سعید حجاریان به جای دفاع از خود بگوید: "لازم مي دانم التزام عملي خود را به قانون اساسي و فرمايشات مقام معظم رهبري اعلام كرده واگر از سر تقصير يا قصور به اركان نظام جسارتي روا داشتهام حلاليت بطلبم. و بار ديگر از ملّت بزرگ ايران كه اين انحرافات واشتباهات موجب وارد آمدن خسارات بزرگي به آنان گرديد، بخواهم كه همه ي ما را به بزرگواري خود ببخشند." استفاده از کلمات ناشایست در یک متن به اصطلاح حقوقیمتاسفانه دادستان آنچنان درگیر این سناریو شده است که در یک متن حقوقی بارها و بارها از کلماتی چون دریوزگی مستهجن ذلیلانه خائنانه تئوریزه کردن خیانت اوج خیانت به مردم استفاده کرده است کافی است تیترهای کیفرخواست را مرور کنید تا به این کیفرخواست بخندیداستناد به دلیل واهیدادستان برای ایراد اتهام ضدیت با دین به جمله ای از سند راهبردی جبهه مشارکت استناد می کند که این جمله مورد قبول همه اهل فقه و فقاهت است: "حزب با هميشگي كردن "قوانين موضوعه " به بهانه مبتني بودن آنها بر احكام شريعت مخالف است." آیا غیر از این است که ویژگی اجتهاد در فقه شیعه غیر همیشگی بودن قوانین موضوعه مبتنی بر آن است؟ آیا آقایان مدعی دائمی بودن و غیر قابل تغییر بودن قوانین موضوعه هستند؟ اسم افراد دیگر را نیاورید غیر از ...جالب اینکه قاضی در ابتدا از متهمین خواست از افراد غایب دیگر نام نبرند ولی گویا بخش قابل توجهی از این سناریو برای کشاندن پای مهدی هاشمی و علی هاشمی و... طراحی شده بود و قاضی دادگاه هم هیچگونه عکس العملی در مقابل ایراد اتهامات به شخصی که در دادگاه نیست و از متهمین نیست نشان نداد. و زمینه را برای ادامه این سناریو آماده نمود.
دادگاه محلی برای استعفا؟
آیا با هیچ منطقی میتوان پذیرفت که شخصی مثل سعید حجاریان در جایی مثل دادگاه از حزب خود استعفا دهد؟ آیا جز این است که ترتیب دهندگان این به اصطلاح دادگاه تمام هدف خود را حول محور خاصی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی ترتیب داده اند؟و دهها مورد دیگر همگی نشان می دهد که هدف از این دادگاهها بیشتر از آنکه رسیدگی قضایی باشد تاثیر گذاری بر افکار عمومی و تلاش برای القای شکست و ایجاد شکاف در جبهه اصلاح طلبان است.
۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه
اجرای گروههای KASER CHIEFS ، LITTLE JACKIEو THE STREETS با دستبندهای سبز
۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه
نامه پیام فاضل به رهبر 22 مرداد
(دکتر پیام فاضل از پزشکان بدون مرز و عموزاده دکتر ایرج فاضل وزیر سابق بهداشت است)
جناب آقای خامنه ای؛ رهبر محترم جمهوری اسلامی ایران
این نامه را در پاسخ نامه شماره 78188/8 مورخ 10 اردیبهشت 1388 جنابعالی که توسط معاون اول سفارت جمهوری اسلامی جناب آقای اسلامیان به اینجانب تحویل شد می نویسم. (پیوست) از نامه شما متشکرم و از آن که با وجود مسئولیت های خطیرتان به پاسخ به نامه من مبادرت ورزیدید خشنود شدم.
من یک فرزند این انقلاب هستم. شما مرا از کودکی بخوبی می شناسید. با وجود این که این روزها برچسب های بیگانه، منافق، مخملی و غیر ذلک را به آسانی و ارزانی به افراد می زنند من با دلایل محکم یادآوری می کنم که هنوز فرزند این انقلاب و ایران عزیز هستم. برچسب منافق زیبنده ی فرزندی چون من نیست از آنجا که چندین بار بعنوان یک شهروند ایرانی و جهانی و یک نویسنده ی زمینه ی روانپزشکی اجتماعی و تربیت استراتژیک، برای محکومیت فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین خلق به سران کشورهای اروپا و آمریکا و سازمان ملل شکایت کردم و افتخار آن را دارم که یکی از عوامل موثر در ثبت اسم این سازمان جنایت پشه در لیست سازمان های تروریستی دنیا بوده ام.
برچسب سفاهت که به افراد پیشینه داری مثل آقای منتظری عنایت شده نیز بر من روا نیست که اولین پزشک بدون مرز ایرانی و نویسنده 24 اثر علمی فرهنگی بین المللی هستم و چند نمونه از کتب بنده نیز حضورتان تقدیم شده است. برچسب انگلیسی هم شایسته ی من نیست چون علی رغم آنکه چندین سال است که واجد شرایط دریافت تبعیت انگلستان هستم و علی رغم مواجه بودن با مشکلات فراوان برای ویزا و سفرهای بین المللی برخلاف توصیه مسئول کنسولی کنونی سفارتخانه آقای فقیه، از گرفتن پاسپورت انگلیسی اکراه داشته و تنها و تنها با افتخار، تابعیت ایران عزیز را دارم. داشتن پاسپورت رژیمی که تنها چند دهه پیش بزرگانی چون ماندلا و گاندی را آزار می کرد مایه مباهات من نخواهد بود.
تمامی دنیا و خدای من شاهدند که در 31 کشور دنیا مایه ی افتخار و سرافرازی کشور عزیزم ایران بوده ام. ممکن است بپرسید پس چرا در ایران مشغول به خدمت نیستم. پاسخ آن که در زمانی که فرزندان ناخلف، بی ریشه و بی خردی چون احمدی نژاد بر مسند قدرتند، فرزندان خلفی چون من به هجرت سر می کنند. بیاد دارید که وقتی مجروح بودید با پدرم برای قالب گیری دندان شما به بیمارستان قلب آمدیم؟
به خاطر دارید که پدرم مرا بعلت نبوسیدن دست شما شماتت کرد و من صادقانه در حالی که کودکی 13 ساله بودم قد برافراشته گفتم: من به جز خدای عظیم به هیچ کس تعظیم نمی کنم! شما پدرم را نصیحت کرده و گفتید این پسر پیرو رسول خداست، آزارش ندهید.
سال 1997 با پزشکان بدون مرز به کره شمالی رفتم و اولین فرد خارجی بودم که از تعظیم در مقابل مجسمه ی آسمان خراش کفر و شرک "کیم ایل سانگ" ابراهیم گونه خودداری کردم. این حرکت در رسانه های بین المللی ثبت و مایه افتخار ایران شد. روزنامه ها و تلویزیون های غربی این فرزند رشید ایران را با این عنوان معرفی کردند: دکتر پیام فاضل، پزشک بدون مرز ایرانی: به جز خدای عظیم بر هیچکس تعظیم نخواهم کرد. مسئولین کره شمالی با خشم بسیار تصاویر سفرای جمهوری اسلامی و کشورهای عربی را در حال تعظیم به مجسمه به من ارائه کردند و من مجدداً از این عمل شرک آمیز سرباز زدم.
آقای خامنه ای،
برچسب دشمن و بیگانه هم بر من سزاوار نیست که از محرمترین خانواده ی اطباء انقلاب می آیم. پدرم دکتر هوشنگ فاضل سرپرست سابق وزارت بهداشت و دندان پزشک معتمد شماست که دندان های مصنوعی که هم اکنون طعام شما را می جود، دسترنج ایشان است که همیشه به رایگان تقدیمتان کرده اند. عموزاده ی دکتر ایرج فاضل وزیر سابق بهداشت، علوم و مشاور پزشکی شما هستم، جراحی که جان شما را از مرگ حتمی پس از سوء قصد شوم دشمنانتان نجات داد و اکنون از آنچه می گذرد به فریاد آمده است.
آری، من خودی تر از خودی ها هستم بهمین سبب بود که چند نسخه از آخرین کتاب هایم را در فروردین ماه 1388 با نامه ای به یاد مهربانی هایی که از شما و دوران کودکی بیاد داشتم برای شما فرستادم. نامه ی من و کتاب ها در دفتر شما موجود است.
کتاب هایم را در پاره ای از سجاده ی سبز دوران کودکی پیچیده و به هدیه به شما، رئیس جمهور پیشین آقای احمدی نژاد، وزارت علوم و وزارت بهداشت فرستادم.
سجاده ای که به اشک نمازشب کودک 12 ساله ای که شیون "العفو" شبانه اش خانواده اش را بی قرار می کرد، آراسته است. آن موقع نه "مخملی" در کار بود، نه "سبز" جرم بحساب می آمد.
جالب اینکه پاره ای از این سجاده ی سبز با چندین کتاب و دستاورد فرهنگی ام را به هدیه، چند روز قبل از انتخابات با پست سفارشی برای آقای مهندس موسوی نیز ارسال کردم. بسته های شما و وزارتخانه ها رسید اما کتاب های آقای مهندس موسوی، و قطعه سجاده ی اشک آراسته ی من ضبط شد و اکنون پس از گذشت حدود 60 روز بدست ایشان نرسیده است. چگونه می توان باور کرد که انتخابات بدون خدشه بوده، وقتی حتی کتب علمی و پاره ای از سجاده ی اشک آلود کودکان این انقلاب به اسارت می رود؟! لطفاً بگویید پاره سجاده و کتب اسیر مرا به ایشان بدهند.
معلمین من محمد رضا حکیمی نویسنده برجسته ی جهان شیعه، شیخ محمود تحریری عزیز و محبوب امام و آیت الله دریاباری بوده اند. دکتر ولایتی مشاور وفادار شما نیز در دوران جوانی با من کتابی نوشتند. البته ایشان سریع می خواندند و بنده قلم می زدم! من منافق، بیگانه، نامحرم و دشمن نیستم و این نامه را از آنجا می نگارم که شما را هنوز دوست و پدر پیر خود می دانم. پدری که به آتش بسیار نزدیک شده است. از آنجا که همیشه فقط با فعالیتهای صلح آمیز در اقصی نقاط دنیا در خدمت محرومین زمین بوده ام و بعنوان یک طبیب به آیه ی مبارکه ی "ومن احیاها فاحیا الناس جمیعاً" پرداخته ام، امروز این نامه را بهمین سبب می نویسم.
آقای خامنه ای
شما را از قسمت اول این آیه ی شریفه می ترسانم: "من قتل نفساً بغیر نفس اوفساداً فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً"
شما نیاز به ترجمه ندارید. اما این آیه را بعنوان یک یادآوری تاریخی می نویسم و می پرسم اخیراً چند نفس بغیر نفس به قتل رسیده اند و بهمین سبب می پرسم چند بار جمیع مردم دنیا به مصداق این آیه مبارکه قتل عام شده اند؟
از شما می پرسم: مسئول قتل عام مکرر جمیع مردم دنیا کیست؟ آیا ولی فقیه مستقیماً مسئول هر آنچه در حیطه ی ولایت او می گذرد نمی باشد؟ مطمئناً این آیات محکم را مهمل نمی انگارید که آیه شریفه ی دیگر می گوید: "الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم..."
آقای خامنه ای به پیوست متن استراتژی پایه جنبش مردمی ایران را نیز تقدیم می کنم. این متن برای حفظ نظام نه براندازی آن نگاشته شده است و توسط اینجانب- یک فرزند شما و این انقلاب طراحی شده و هزاران نسخه آن بطور گسترده برای مشورت عموم، مسئولین، خواص، نمایندگان، خبرگان و مراجع دینی منتشر و توزیع شده است.
من به پنهان کاری معتقد نیستم و شما نیز بیگانه نیستید. لذا یک نسخه ی این متن را برای شما ارسال می کنم.
حساب آقای احمدی نژاد با شما سواست. ایشان مرد جسوری هستند که امروز به خدا و روح القدس (هاله ی نور!) مردم و مراجع اهانت کرده و فردا به روی شما پنجه خواهند کشید. ایشان و آن داستان کذایی "هاله نور" مصداق "الشقی شقی فی بطن امه" می باشند.
اما شما مرد مهربانی بودید. چه شد اینگونه گرفتار مسئولیت خون جوانان بیگناه شدید؟ هیهات.
به خدای بزرگی پناه می برم که هرگز شهامت آن که نزدیک مسئولیت خون بیگناهی باشم را به من نداد.
نویدی هم دارم و آن آیه ی "لاتقنطوا من رحمه الله..." است. اگر به بخشش و سخاوت مردم امید ندارید، خواهشمندم از بخشش و مغفرت خداوند مهربان مایوس نباشید که یاس از رحمت خدا کفر است و خدای بزرگ بس بخشنده و مهربان می باشد.
پناه بر خدا، نه من موسی هستم، نه شما خدای ناکرده فرعون.
فرزندی هستم که با پدر پیر دوران کودکی درددل می گوید. شما را به طاغوت بودن متهم نمی کنم، اما از آن روزی که فراری از آن نیست، از پیچیدن ساق به ساق، از "الذی فکر و قدر" و "ابی واستکبر" و "کبر و تولی" می ترسانم. به پاره سجاده ی سبزم که معطر به اشک دعاهای شبانه است پناه برید، به تصویر روی کتابم و لبخند معصومی که حاکی از دلسوزی و طبابت برای مستضعفین اقصی نقاط دنیا می باشد بنگرید. در آینه به چهره خود نگاهی بیاندازید.
من بیگانه نیستم. فرزندی هستم که در حیاط خانه شما بازی می کرد. خانواده ی ما از رگ گردن به شما نزدیکتر بود. به آیه ی نور اقتدا کنید و تا دیرتر نشده از سمت خود و مقام خطیر ولایت کناری جسته و امیدوار رحمت خداوند رحیم باشید. بزودی عازم ایران هستم و بامید خدا درخواست خود را حضوراً تکرار خواهم کرد.
به پیوست یک نسخه از آخرین کتابم به عنوان "رهایی از گناه" حضورتان ارسال می نمایم.
با امید سعادت، رستگاری
انابت و مغفرت الهی
22 مرداد 1388
به نقل از سایت جرس
http://www.rahesabz.net/story/437
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه
مستندات ارائه شده توسط کروبی از وزارت اطلاعات به بیرون درز کرده است
۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه
سایت مهندس موسوی هک شد
۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه
نامه همسر محمدرضا جلایی پور به بهزاد نبوی
آقای نبوی عزیز؛ سلام
راستش را بخواهید، درست نمیدانم چه باید بنویسم و اصلا نمیدانم چه میخواهم بنویسم. فقط می دانم در مقابل آنچه دیروز و دیشب خواندم و شاهد بودم نمیتوانم سکوت کنم. دیروز بخشی از خاطراتتان در زندان ساواک که در سایتها منتشر شده بود را خواندم. فهم و تجسم خط به خط و کلمهبه کلمهاش برای منی که یک روز از آن روزها را تجربه نکردهام بسیار دشوار و باورنکردنی بود. داستان سیانور خوردن شما در زندان برای اینکه مجبور به اعتراف نشوید و اینکه ساعتها با پای برهنه در سلولتان راه میرفتید تا کف پایتان پینه ببندد و تحمل شلاقهای شکنجهگران برایتان راحتتر شود، برایم بسی غریب بود. به قصهای میمانست. اما قصه نبود. حقیقت داشت. اتفاق افتاده بود. آن هم نه برای کسی که من نمیشناسم.از دیروز که خاطراتتان را خواندهام از خودم بارها پرسیدهام آرمانتان مگر چقدر مقدس و مهم بود که حاضر بودید به خاطر تحقق یافتنش از جان خود هم بگذرید و سیانور بخورید؟ از خودم پرسیدم چند نفر از مدعیان بیشمار امروز، آن روزها مثل شما آنچنان جان بر کف و فداکار، حاضر بودند جانشان را فدای آرمانشان کنند؟ راستش را بخواهید جواب روشنی برای سوالاتم نیافتم. جواب دیگران هم یا سکوت بود و یا سکوت!!آقای نبوی عزیزمن عمرم کفاف به یاد آوردن روزهای شکنجه و اسارت شما در زندان ساواک را نمیدهد. یادم هم نمی آید حتی وقتی که انقلابی که شما حاضر بودید برای به وقوع پیوستنش از جانتان بگذرید، چگونه رخ داد. در این باره آموزگاری جز تاریخ، چه مکتوب و چه شفاهی نداشتهام..اما آنچه دیشب با چشمان خودم دیدم، واقعی بود. نه کتاب بود و نه نقل سینه به سینه از بزرگترها بود و نه هنوز به تایخ پیوسته است. من با چشمان خودم، نگاه هوشیار و مضطرب و چهره نجیب شما را در بیدادگاهی که به دست سست عنصران و با چینشی چندشاور برپا شده بود دیدم. من با چشمان خودم دیدم که شما دستتان را زیر چانه زده بودید و با حسرت و اندوهی عمیق گویی لحظهلحظه شکنجههای زندان ساواک را به یاد میآوردید و آن آرمانی که سالها به خاطرش استقامت کرده بودید را بر باد رفته میدیدید. قطعا همسنگران شما که در آن دادگاه حضور داشتند، بنا به تجربه زیسته مشترکی که با شما دارند، دردهای دلتان را از من جوان بهترمیفهمند. اما آقای نبوی! باور کنید برای من هم سخت بود که مردان بزرگ و نیکسرشت سرزمینم را در لباس مجرمین ببینم، در سکوتی غمگین، خیره شده به وقاحتی که پردهها را مدتهاست دریده و بیافسار در حال تاختن است. نمیشد چهره معصوم و نجیب و نگاه نگرانتان را دید و ساکت نشست. نمیشد شما را آنچنان آرام و اندوهگین دید و نپرسید به کجا رسیدهاند این مدعیان عدالتگستری و مهرورزی که مجرمان دادگاهشان عدهای انسان پاک و شریفند؟ به راستی چطور رویشان شد شما را در آن لباس بنشانند و با وقاحت تمام تصویرتان را به عنوان سردسته اغتشاشات پخش کنند؟ درماندهام از این همه دریدگی و پردهدری.گاهی برای احساس سنگینی بار بعضی لحظات، لازم نیست که عمری بر آدم بگذرد یا در وضعیتی مشابه قرار گرفته باشد. گاهی تنها یک نگاه یا یک جمله کفایت میکند که درد تا مغز استخوان آدم را بسوزاند. نگاه آرام، خسته، نگران و هوشیار شما در دادگاه دیشب از آن دست نگاهها بود که آتش به دل میزد و حرفها داشت و آن اعتراف دلنشینتان هم از آن جملههای تاریخساز، وقتی به جای اعتراف گفتید: «من به موسوی خیانت نمیکنم»! چه میتوان گفت یا نوشت در برابر این جمله، جز اینکه انسان در برابر گوینده دلیرش کلاه از سر بردارد؟ در کلاس درس شما هنوز که هنوز است نسل ما باید الفبای جسارت و شجاعت را بیاموزد مرد بزرگوار!
آقای نبوی مهربان و نجیب!
میدانم چقدر سخت بود برایتان که آرام بنشینید و به آن صحنهپردازی مضحک بنگرید و دم بر نیاورید. این را هم خوب میدانم که بر دل همسر مهربان و صبورتان چه رفت وقتی پاره تنش را بعد از ۵۰ روز درمقابل دوربینهای دادگاه دروغ دید. شرح عاشقانگیهای پاک و مقدس شما و همسر عزیزتان و دیدن آن صحنهها و تجسم اینکه چه بر دل آن زن بزرگوار رفت، حتی نفس کشیدن را هم برایم سخت میکند. شاید چون به درد مشابهی دچارم و در برابر این همه دریدگی و بیشرمی افسارگسیختهای که گریبان نیکسیرتان کشورم را گرفته مستاصل و اندوهگینم. تجربهام و آبدیدگیام به قدر شما و همسر بزرگوارتان نیست. اما از خود شما و منشتان یاد گرفتهام که ناامیدی معصیت است. باور کنید گاهی پیدا کردن نقطهای روشن در این روزها سخت میشود. دوستانم یا به زندان افتادهاند، یا مخفیاند و یا فرار کردهاند. دیگر انگار هیچ نقطه ثباتی نیست. در این همه تاریکی پی نور امیدی میگشتم که کمی از بار جداییها و دوریها و درد این وقاحتها کم کند. گفتگوی تلفنی با همسر عزیزتان و پاسخ شنیدنی ایشان را دوباره خواندم و پاسخ همسرتان شد تنها نقطه امید در دلم. جمله ای که مخاطبش تکتک چهرههای خسته دادگاه دیروز و دادگاههای مشابه روزهای آیندهاند، چه آنان که اعتراف کردند، چه آنان که نکردند و فقط نظارهگر بودند: عزیزان! ما هیچ جا بدون شما نمیرویم! همین پشت در اوین بهترین جاست! منتظرتان میمانیم تا بیایید.