۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

بیانیه مهم مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم درباره زندان‌های غیرقانونی و شهادت تعدادی از دستگیرشدگان

انقلاب مورد تعرض قرار گرفته؛ ملت به تجمع‌های خود ادامه دهند؛ مراجع نگران و در کنار ملت ایران‌اند

مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم با صدور بیانیه‌ای از ملت خواست بر اساس قانون اساسی که به آزادی‌های مشروع و حق تجمع تاکید دارد، به حرکت خود ادامه دهند و تصریح کرد که مراجع تقلید هم از حوادث اخیر نگران و ناخشنودند و نظر توجیه‌گران در خطابه‌های نماز جمعه، نظر مراجع بزرگوار و علمای بزرگ و مدرسین حوزه‌ها نیست.


به گزارش «موج سبز آزادی» متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:


بسمه تعالی


إِيَّاكَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى لِنِقْمَةٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. (نامه 53 نهج البلاغه)

از خون‌ریزی ناحق پرهیز کن، هیچ چیز به اندازه خون ناحق کیفر الهی را نزدیک نمی‌کند و مجازات را شدت نمی‌بخشد و نعمت‌ها را نابود نمی‌کند و خون ناحق زوال حکومت را نزدیک نمی‌سازد.


ملت بزرگ ایران این روزها به مصائب بزرگی مبتلا هستند که شنیدن آنها دل هر مسلمان و انسان آزادیخواهی را به لرزه در می‌آورد.


انقلاب اسلامی برای حراست از حقوق مردم بود، و اجرای قانون برای آزادی‌های مشروع جامعه و از بین بردن زندان‌های غیر قانونی و غیر شرعی و شکنجه‌های غیر انسانی و تهمت‌زدن‌های ناروا، و بالاخره برای اجرای احکام اسلام بود. حضرت امام رحمة الله علیه در اوائل شروع نهضت در سال 1342 به شاه نصیحت می‌کرد که قانون اساسی را عمل نماید و از مرز قانون خارج نشود که اگر او به قانون عمل می‌کرد، سرنوشت حکومتش غیر از آن بود که رقم خورد.


امروز پس از سالیان دراز مبارزه ملت ایران که حاصل خون دهها هزار شهید و شکنجه و زندانی شدن مردان آزاده و تلاش‌های مراجع بزرگ به ویژه رهبری داهیانه رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) است، اهداف مقدس انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی مورد تعرض قرار گرفته است و عده‌ای جز به نابودی دستاوردهای نظام به چیزی راضی نمی‌شوند.


هر روز خبر شهادت یکی از فرزندان این مرز و بوم را می‌شنویم و با کمال وقاحت اعلام می‌کنند، دستگیرشدگانی که پس از مدتی جسم بی‌جان آنها تحویل خانواده‌ها داده می‌شود. زندان‌های غیر قانونی و بدون امکانات اولیه و رعایت اصول انسانی دایر شده است.
خبرهای شکنجه غیر انسانی و ناجوانمردانه هر روزبه نوعی فاش می‌شود، برای دفن کشته‌شدگان و برگزاری مراسم عزاداری اجازه نمی‌دهند و همه اینها به نام اسلام و قرآن و ولایت فقیه انجام می‌گیرد.


عده‌ای مدیحه‌سرا بدون توجه به آثار تخریبی آن به توجیه این همه جنایات پرداخته‌اند، ملت عزیز ایران باید بدانند که نظر توجیه‌گران در خطابه‌های نماز جمعه یا غیر آن اگرچه به نام حوزه‌ها باشد، نظر همه مراجع بزرگوار و علمای بزرگ و مدرسین معظم حوزه‌ها نیست. بلکه قلوب بزرگان از حوادث اخیر نگران و ناخوشنود است و در کنار ملت بزرگ ایران و دردکشیده‌ها خواهد بود.


ملت ایران حرکت خود را بر مدار قانون اساسی استوار و برطبق اصول مصرح در آن که تضمین آزادی‌های مشروع است و تجمع‌های آنها را تضمین نموده است، ادامه دهند و در کنار داغداران، یاد و خاطره‌ی مبارزان در راه حق را پاس بدارند.


نصیحتی هم به حاکمان و دولت و قوه قضائیه از زبان امیرالمومنین داریم:

وَإِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الاَْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا،إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ. (نامه 53 نهج البلاغه)

زمین جز با فقر ساکنانش خراب نمی‌گردد. مردم زمانی به فقر دچار می‌گردند که والیان به جمع مال برآیند و به بقای حکومت خود مطمئن نباشند و از تجربه‌ها عبرت نگیرند.


مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم

عصر جمعه، 9 مرداد1388


۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

پاسخ آیت الله اسدالله بیات زنجانی به به نامه ی آقایان کروبی، خاتمی و موسوی

آیت الله بیات زنجانی: مسئولیت خونها با کسانی است که رای اکثریت را نادیده گرفته اند

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم


إنا لله و إنّا الیه راجعون


برادران انقلابی و ارجمند حجج اسلام والمسلمین کروبی، خاتمی و مهندس موسوی، دوستان انقلابی و فعالان سیاسی،

سلام علیکم؛


بسیاری از شما عزیزان پیشروان همان انقلاب اسلامی هستید که میخواست با رهبری امام امّت(ره)، باری از دوش مردم بردارد، حقّی را استیفاء کند و قانونی را با استناد به کتاب خدا و مصالح مردم حاکم سازد. برای همین هم نظام جمهوری اسلامی را برقرار کردیم تا دیگر در این کشور شاهد دینسوزی، خونریزی و مردم ستیزی نباشیم. اما امروز شاهد وقایع تأسف باری به نام این نظام و تحت کلمهی عالیهی الله آن هستیم که دل همهی علاقهمندان به امام و انقلاب اسلامی را به درد میآورد.


برادران ارجمند، در وقایع اخیر سه دسته موضع در این کشور شکل گرفته است:


1. کسانی که در حرکتهای غیرقانونی اخیر اعم از استخلافها، بازداشتها و حرمت شکنیها به هر نام و به هر نحو مسبِّب یا مباشر بودهاند یا به توجیه این رفتارها پرداختهاند،


2. عموم و به ویژه خواصّی که در برابر این حرکتها به هر دلیل سکوت کردهاند،


3. کسانی که مسبِّبان و مباشران این حرکات را به هر نحو و به هر وسیلهای، با رعایت شرایط نهی از منکر، تذکّر داده و نهی کردهاند.


بر آحاد دلسوزان نظام، اهالی سیاست و مدیران نظام اعم از قاضی و عامی است که صراحتاً صف خود را از دستهی اول جدا سازند، از آنها برائت بجویند و حتّیالإمکان در حدّ وسع خود در صف سوّم به اقدام قانونی یا نهی از منکر بپردازند. امروز شما و دیگر آگاهان سیاسی چپ و راست هم باید خود را پیشرو نهی از منکر بزرگی بدانید که ناتمام گذاشتن یا ذرّهای تردید در آن منجر به غلبهی منکر بر معروف در این کشور خواهد شد. این تکلیفی شرعی، عقلانی و عُقلایی است.


در این فضا و شرایط هم که عدهای بر حسب احساس تکلیف به نهی از منکر بپردازند و از راههای قانونی در صدد استیفای حقوق خود و آرائشان برآیند، اگر قطرهای خون از آنها بر زمین ریخته شود، مسئولیت آن بر عهدهی همان کسانی است که با نادیده گرفتن آراء اکثریّت، چنین التهاباتی را موجب شدهاند و همواره خود را فراتر از آن دانستهاند که درصدد جبران آن برآیند. هنگامی که رأی مردم نادیده گرفته شود، افرادی از جمله تعدادی از دلسوزان و شخصیتهای انقلابی را بدون تفهیم اتّهام و تشریفات قانونی در اماکن نامعلوم بازداشت کنند، خون کسی بدون حضور در محکمهی قاضی عادلی ریخته شود و حرمت شهروندی هتک گردد، چارهای جز امر به معروف و نهی از منکر نمیماند.


اگر چنین نشود و همگان به ویژه فعّالان سیاسی نهی از این قبیل منکرات فزاینده را ترک کنند، خواهیم دید که به زودی همان سرنوشتی که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه)در وصیّت نامهی خویش برای امّت اسلامی پیش بینی کردهاند، تحقق خواهد یافت که: «امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که در آن صورت بدترین شما بر شما مسلّط خواهند شد و دعاهایتان هم مستجاب نخواهد شد».


والسّلام علی من إتّبع الهدی

قم- پنجم مرداد ماه 1388، مصادف با چهارم شعبان المعظّم 1430

اسدالله بیات زنجانی


نامه محمد نظرآهاری به دخترش

دخترم! زندان، وعده انقلاب نبود

شیوا جان، دخترم! سال ها پیش بود، 1357 و آن روزها امید در وجود ملتی ناامید زنده گشت. کسی آمد و ندا سر داد: ای ملت ستمدیده دل خوش دارید، نظامی بر پا خواهیم کرد همه خوبی، صفا، مهر، عدالت و دیگر هرگز چشمی نگران آینده فرزندش به عنوان زندانی سیاسی نخواهد بود.

به خیابان ها آمدیم همه با هم و حماسه 22 بهمن را آفریدیم، با خون شهدا و فداکاری های بسیاری که آن روزها فراوان دیده می شد. اما امروز از پس آن همه سال، آن همه روزهایی که به انتظار نشسته بودیم برای صفا و عدالت، بیش از 40 روز است که از تو بی خبرم و با خود فکر می کنم در کدامین قانون و مرامی پدری را چنین از حق اولیه دیدار فرزند خویش محروم می کنند. 40 روز است تو را با خود برده اند و هر جا می پرسم او را کجا برده اید، از چه کسی باید پی گیر کار او شوم، پاسخی نامفهوم و بی ربط دریافت می کنم. با پای شکسته از این ساختمان به آن یکی سرگردانم. آیا این است رسم عدالت؟ تو گفته بودی از بی عدالتی و من این روزها آن را با تمام وجود تجربه می کنم.

این چه قانونی ست که حق خود را برتر از حق من پدر می داند و حتی حاضر نمی شود پاسخ گوی دل نگرانی هایم باشد. این چه عدالتی ست که نه تنها من پدر و اوی مادر را از جایی به جای دیگر وعده می دهند بلکه در نهایت به جای پاسخ گویی، تحقیرو توهین فراوان را نیز نثارمان می کنند.

سال ها از انقلاب می گذرد و ما باز هم عزیزانی را به خاطر اندیشه شان پشت میله های آهنی، در حبس و بند داریم. به خدا انصاف نیست، انصاف نیست. این پاسخ مردمی نیست که برای شکل گرفتن چنین نظامی از جانشان مایه گذاشتند و به آنان وعده آزادی داده شد.

و من به عنوان یک پدر، یک شهروند ایرانی حق خود می دانم، کسانی از میان آن ها که اگر رنج روزگار پیشین ما نبود اکنون آن ها نیز نبودند، کسانی از میان آنان که آمده اند و انتخاب شده اند برای پاسخ گویی به مردم، امر مهم رسیدگی به وضعیت تمام زندانیان اندیشه و همچنین دخترم را در صدر کار خود قرار داده و به جای مقابله و آزار پدران و مادران نگران، آن ها را دریابند. ما شهروندان این دیاریم.

شیوا جان، باور کن در اندیشه ما زندان وعده انقلاب نبود.

چشم انتظار تو

پدرت

محمد نظرآهاری


نامه مهم آیت الله طاهری به آیت الله هاشمی رفسنجانی

بسمه تعالی
حضور محترم آیت الله آقای هاشمی رفسنجانی زید عزه العالی

با سلام و تحیت و آرزوی توفیق و سلامتی برای جنابعالی كه بحق از ذخائز انقلاب و روحانیت و از یاوران با سابقه و موثر نهضت و حضرت امام رحمه الله می باشید. لازم می دانم از مواضع و سخنان روشنگر و تاریخی جنابعالی در نماز جمعه تهران كه بارقه ای از امید در دلهای نگران مردم دمید تشكر و سپاسگزاری نمایم. قطعاًً این مواضع روحیه مقاومت و پایداری در مقابل انجرافات و بدعتهای خطرناك موجود را در همه تقویت و مضاعف نمود. چنانچه مستحضرید شرایط بسیار خطیر و دردناك كنونی كه كیان و اسلام و كشور و جان و شرافت مردم را مورد آماج قرارداده است ناشی از فاصله گرفتن عده ای زیاده و قانون گریز از مبانی و اهداف انقلاب و اسلام می باشد كه در صورت بی توجهی به عواقت آن آثار سود و غیر قابل جبرانی برای انقلاب و كشور عزیز به ارمغان خواهد آورد.

امام (ره) بارها وقوع چنین خطری را از این ناحیه پیش بینی می نمود و به زبان و قلم متذكر می شد اما متاسفانه وقتی هشدارهای آن پیر خردمند جدی گرفته شد كه فراگیری ظلم و انحراف كشور را مورد هجمه قرار داد و خسارات فراوانی بر پیكر مردم سالاری دینی و انقلاب اسلامی وارد نمود.

در این برهه حساس روحانیت در آزمونی سخت قرار دارد. اگر نسبت به اعمال و رفتار غیرقانونی و ضد اسلامی این طایفه افزون طلب و دنیاپرست بی تفاوت و یا كم اثر باشیم قطعاً مورد مؤاخذه خداوند و معاقب قضاوت تاریخ و مردم خواهیم بود چراكه مشروعیت همه اركان و افراد در این نظام تنها به عمل به شرع مقدس و فرامین الهی است و در صورت تخطی از این قاعده هیچ كسی صلاحیت بقا در منصب و مقام خود را ندارد.

این روزها متعاقب انتخابات مشكوك سیل دست گیری ها و تضییقات و رفتارهای خشونت بار و حتی شكنجه و قتل اسرا ذهن هر انسان آزاده ای را متألم و مشغول نموده است. از حضرتعالی و همه نخبگان انتظار می رود برای پایان دادن به این فاجعه تدبیری اندیشیده و قبل از آن كه دامنه آن حیثیت نظام و روحانیت را مورد هجمه بیشتر قرار دهد نسبت به مهار آن اقدام گردد.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته
سید جلال الدین طاهری
88/5/3

حمايت آيت‌الله زرندي از سخنان آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در نماز جمعه تهران

«لازم دانستم از خطبه‌هاي گرانقدر و راهگشايتان در نماز جمعه اخير که به راستي حرف دل بسياري از فرزندان امام راحل و عاشقان نظام مقدس جمهوري اسلامي و منطبق بر ارزش‌هاي والاي انقلاب اسلامي و قانون اساسي جمهوري اسلامي بود و عقلانيت و رعايت حقوق ملت و نظام در آن موج مي‌زد، تشکر و قدرداني نمايم. از متوليان امور انتظار مي‌رود که با گردن نهادن به نصايح و راه حل‌هاي خير خواهانه جنابعالي، دوام و قوام نظام مقدس جمهوري اسلامي را که در جلب رضايت مردم شريف ايران است، تضمين کنند.

در پايان دوام توفيقات و سلامتي و طول عمر آن وجود شريف را از درگاه خداوند متعال خواهانم.»

محمد حسين زرندي، نماينده مردم کرمانشاه در مجلس خبرگان رهبري

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

پاسخ آيت الله صانعي به نامه خاتمي، کروبي و ميرحسين؛

مبادا فشارها موجب يأس شما گردد/اعتراف گيريها منجر به تقويت حکومت نمي شود

بسمه تعالي


حضور محترم حجج الاسلام والمسلمين آقايان خاتمي، کروبي و دوست مکرم جناب آقاي مهندس ميرحسين موسوي و ساير امضا کنندگان محترم نامه مورخ3/5/88

بعد التحية و السلام؛


تظلم هاي کتبي شما بزرگان که گوياي تعهدتان به اسلام و اهداف مقدس جمهوري اسلامي که توسط امام امت (سلام الله عليه) ترسيم گرديده دريافت شد.

همانطور که همگان مي دانند ميزان رأي ملت است و مردم طبق منشور قانون اساسي بايد بر سرنوشتشان حاکم گردند. بر اين اساس بايد به سمتي حرکت کنيم که منطق، آزادي بيان، صدق و راستي و دفاع از حقوق انسان ها جايگزين ظلم، ستم، دروغ و شکنجه روحي و جسمي ـ که ماحصل دولت هاي غير مردمي، مستبد و خودخواه است ـ گردد. اما متاسفانه همانطور که در نامه شما اشاره شده، مدتي است که شاهد افتراء، دروغ و تضييع حقوق مردم، بازداشت و زنداني نمودن، ظلم و آزار و شکنجه هاي روحي و حتي کشتن مردمي که براي دفاع از حق خود تظاهرات مسالمت آميزي را داشته اند، هستيم.

اينجانب به حکم لزوم جلوگيري از ظلم ظالمين به همه کساني که سبباً يا مباشراً در ضرب و جرح و قتل و زنداني کردن انسان ها از اقشار مختلف مردم دخالت مي کنند و به اذيت و ايذاء آنها در زندان ها و سلول ها ـ که خود ظلم مضاعفي به آنان مي باشد ـ مي پردازند مي گويم که اينگونه ظلم ها به کساني که هيچ پناهگاهي جز خداوند ندارند از گناهان کبيره به شمار مي رود و آنقدر بزرگ و خلاف انسانيت و معصيتي فوق العاده است که سه امام معصوم به سه فرزند خودشان(عليهم السلام) که آنها هم امام بوده اند و براي درس به ديگران وصيت کرده اند که بايد از آن فاصله گرفت و به آن نزديک نشد: «اياک و ظلم من لايجد عليک ناصراً الا الله» لذا اميدوارم تا دير نشده زمينه آزادي تمام زندانيان و اجازه برگزاري مراسم به خانواده شهداي حوادث اخير داده شود و آمرين و عاملين و محرکين و همه آنها که به نحوي در بروز حوادث اخير دخيل بوده اند توبه نموده و رضايت مضروبين و آسيب ديدگان را جلب نمايند و در يک جمله به نصايح خيرخواهانه آيت الله هاشمي دامت افاضاته توجه کرده و به آن عمل نمايند تا پرونده دولت بيش از مسئله انتخابات و عدم مشروعيت شرعي و مقبوليت که بوسيله قانون اساسي با رأي قطعي و بدون ترديد توده مردم حاصل مي شود، سنگين تر نگردد و حقوق اوليه مردم تضييع نشود و به جاي توجه به اعتراض توده هاي مردم در داخل و خارج، سينه وقلب جوانان را نشانه نروند که همه ظلم ها و اذيت ها و اعتراف گيريها و دروغ پردازي ها نه تنها منجر به تقويت حکومت نمي شود بلکه موجب ضعف و بغض مردم نسبت به حکام خواهد شد و در نهايت ناله مظلومان، قطعاً ذلت و گرفتاري ستمکاران را در زماني نه چندان دور به دنبال خواهد داشت.

در خاتمه همانطور که قبلاً گفته ام، بار ديگر به شما و همه ملت شريف و عزيز ايران اسلامي در داخل و خارج و همه کساني که تلاش مي کنند صداي مظلومين معترض به انتخابات را بگوش جهانيان برسانند عرض مي کنم که مبادا فشارها و اذيت ها و حق کشي ها موجب يأس و نا اميدي شما گردد و خواسته ستمکاران تحقق يابد بلکه بايد راه احقاق حق را بدون خشونت و با رعايت حفظ امنيت و رفتار مسالمت آميز ادامه داد. خداوند را شاکرم که شما آقايان با حفظ وحدت، که رمز پيروزي شماست و اتحاد توده هاي مردمي را نيز به دنبال خواهد داشت، توانسته ايد همگام و همفکر با يکديگر به جلب و جذب مردم مخصوصاً نسل جوان بپردازيد و شهد شيرين دفاع از حقوق انسان ها و حاکميت مردمي را به يادگار بگذاريد.

يوسف صانعي

4/5/88

3 شعبان المعظم1430


۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

پیام شدیداللحن آیت‌الله علی‌محمد دستغیب در پاسخ به بیانیه منتسب به اکثریت خبرگان

هاشمی وقتی جانشین امام را تعیین کرد خلاف نگفت، امروز خلاف می‌گوید؟

آیت‌الله علی‌محمد دستغیب، از مراجع بنام شیراز و از اعضای خانواده‌ی روحانی دستغیب، با صدور پیامی شدیداللحن به نامه‌ی منتسب به اکثریت اعضای مجلس خبرگان رهبری واکنش نشان داد و از آنها خواست عذرخواهی کنند و به خواست ملت برگردند.


به گزارش «موج سبز آزادی» متن کامل پیام آیت‌الله دستغیب به نقل از سایت ایشان در ادامه می‌آید:


بيانيه‏اى را مشاهده كردم كه جمعى از نمايندگان مجلس خبرگان رهبرى صادر كرده‏اند. اينجانب به عنوان يكى از اعضای خبرگان و منتخب مردم فارس عرض مى‏كنم: مى‏فرماييد چهل ميليون نفر در انتخابات شركت كردند. اما سؤال اينجا است كه سخن اكثريت ايشان اين است كه رأى ما كجا رفت؟ اگر شما به اين خواسته آنها احترام مى‏گذاشتيد و اهميت مى‏داديد كه الان هم دير نشده، چنانچه صندوقى باقى باشد بازشمارى مى‏كرديد، بر شما معلوم مى‏شد كه خواست آنها غير عقلايى نبوده.


بعضى افراد فكر مى‏كنند كه دفاع از خطبه روز جمعه 26/4/88 آيةاللَّه هاشمى دفاع از شخص هاشمى و مقابله با مخالفين هاشمى است، در صورتي كه هر شخص فهيم اين خطبه را تقدير مى‏كند و نقطه قوّت جهت استمرار جمهورى اسلامى ايران مى‏داند، چون مطالب جناب آقاى هاشمى همان مطالبات مردم است كه امام امت‏(رحمه الله) براى آنها احترام قائل بود.


شما آية اللَّه هاشمى رفسنجانى را نصيحت كرديد، اما ظاهراً فراموش كرده‏ايد كه بعد از فوت امام امت (رحمه الله) بدون فوت وقت و با وجود حضرات آيات صافى گلپايگانى و اردبيلى و مشكينى و امينى و ديگر بزرگان از علما، ايشان براى حفظ نظام همه توان خود را گذاشت و با سخنان خود خبرگان را آماده كرد كه به حضرت آيةاللَّه خامنه‏اى رأى بدهند، با آن حساسيت زمانى كه يقيناً مكتوب است، آنگاه كسى نگفت خلاف نظام سخن مى‏گويد و خلاف نظام عمل مى‏كند، موجب تفرقه شده، اما اكنون كه حقايقى بر خلاف ميل شما مى‏گويد و بر همه شما خوب واضح است كه حقيقت چيست، حالت اعتراض داريد. اين انصاف است؟ پس غرض از اين بيانيه حفظ نظام نيست.


شما توصيه به اخلاق مى‏كنيد. خوب بود از آن همه خلاف شرع‏ها كه در مناظره تلویزيونى روى داد، نهى مى‏كرديد، و خوب بود شما به شكنجه‏هاى نامشروع در زندانها كه هر روز جسدهايى تحويل داده مى‏شود، اعتراض مى‏كرديد. مطمئن باشيد كه مردم اگر با آنها به صداقت رفتار شود، همه مخلص علما و روحانيون صادق هستند. شما را به خدا، هنوز هم دير نشده، در عوض اينهمه تهمت‏ها، سركوبها، نسبت ارتداد دادن، ضد ولايت فقيه خواندن، نسبت به عمال خارجى دادن و متهم كردن افراد به دستور گرفتن از خارج و براندازى نظام و هر شخصيت و يا جمعيتى را به نحوى از اطراف خودتان دور كردن؛ بياييد در عوض اين كارها، دست مهر و محبت به سر مردم بكشيد، زنداني‌ها را آزاد كنيد، عذرخواهى كنيد، با آزادى آنها به خواست اكثريت گوش دهيد. ببينيد چقدر لذت مى‏بريد از دوستى، از محبت واقعى، از رحمت خداوند.

ضمناً قابل توجه اينكه بيان مى‏شود اعترافاتي در زندان صورت گرفته به عنوان مدرك جرم، بايد گفته شود كه هيچ مرجعى چنين فتوايى جهت صحت چنين اعترافاتى نمى‏تواند بدهد. لذا از نظر شرعى و قانونى مدرك نمى‏باشد.

اللّهمّ اجعل عواقب امورنا خيراً

سيد على محمّد دستغيب

4/5/88


۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

نامه مادر زهرا رهنورد به رهبر انقلاب

بسمه تعالی
محضر حضرت آیت الله خامنه‌ای
رهبر معظم انقلاب اسلامی
با سلام
خاطرشریف هست که در تیرماه 1360 آنگاه که به تیغ جفای نفاق مجروح شده و در بیمارستان بستری بودید، دختر نوعروسم را برای جاری کردن خطبه عقد خدمت شما فرستادم و این نهایت ایمان وا عتقاد مرا به شما ثابت می‌کند هر چند در میانه راه پیک اجل سرآمد و فرزندم در اثر سانحه تصادف رانندگی در روز ازدواج خود پیراهن ابدیت پوشیده واز دنیا فانی رخت بربست.
من نیز چون دیگر مادران نسل انقلاب در همه فراز و فرودهای پیش و پس از انقلاب در کنار شما بوده و با فرزندان مبارزم تلخ وشیرینی روزگار را چشیده و از زندان و شکنجه و تبعید پیش ازانقلاب تا جنگ و توطئه نفاق و خطراتی که خود بیشتر مستحضرید را در کنار ایشان و پس از انقلاب تا امروز لمس کرده‌ام.
از آن زمان که همسنگر مادران وهمسران شهید در پشت جبهه خدمت می‌کرده‌ام تا امروز که با قلبی داغدار و تنی بیمار 86 سال سن دارم بر عهد خود با خدا و پیمانم با امام و شهدا ثابت قدم بوده و از حضرتش می‌خواهم که باعاقبت بخیری و سلامت دین به میثاق خود پایدار بمانم.
نبود شب وروزی که سکانداران کشتی انقلاب را دعا نکنم تا در امتحانات سخت الهی پیروز شده و از این شجره طیبه‌ای که با خون‌های پاک راست قامتان جاودانه تاریخ آبیاری شده به رسم امانت صیانت کنند و از گزند آفت‌ها و عوارض مصون نگه دارند.
پسر ارشدم که 62 سال سن دارد مهندس شاپور کاظمی که خدمتگزار علمی‌کشور است اکنون ، پس از انتخابات در زندان به سر می‌برد و یک ماه است که نگران او هستم او دارای همسری بیمار ، سه فرزند، عروس، داماد و نوه می باشد ودارای زندگی معمولی و آبرومندانه، فرزند من شخصی زبده با بیش از 40 سال سابقه خدمت در عرصه مخابرات کشور است و اکنون حداقل به واسطه او، روزی 300 نفر درکارخانه به طور مستقیم و بیش از میلیونها نفر به طورغیر مستقیم از خدمات علمی او بهره‌مند می‌شوند ، ناگهان امروز مطلع شدم ، که او مورد تهمت قرارگرفته که وابسته به منافقین یا بیگانگان یا از سردامداران اغتشاشات است.
این تهمت یا از سراشتباه است یا کذب محض، چنین رفتاری از روحیه وطن‌خواه و ملی او و سابقه خانوادگی ما به‌دور است.
لذا از جنابعالی که در کسوت ولی امر مسلمین و پناه بی‌پناهان هستيد تقاضا دارم با آزادی وی تسکین قلب مجروح مادر در انتظار او و با آزادی سایر بیگناهان همه مادران و همسران و فرزندان چشم به‌راه را دلشاد کنید با امید آنکه نظام اسلامی‌مان همیشه برقرار باشد.
احترام السادات نواب صفوی

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

بچه ها یه اتفاق بد: ما داریم تو بالاترین اتحادمونو از دست میدیم

سلام دوستان من، سلام هموطنان عزیزتر از جان من، سلام هموطنان ندا سهراب محمد یعقوب...که ناجوانمردانه کشته شدند، سلام ایرانی با غیرت، یه مشکلی خیلی مهم واسه همه ما پیش اومده. از دو سه روز پیش ما داریم خیلی شدید با همدیگه دعوا می کنیم به هم توهین می کنیم. این رفتا رو توی لینک ( جنایت نیروی انتظامی در ارومیه‌، قتل وحشیانه‌ دختر خردسال کرد با شلیک 20 گلوله‌ ) در توهین به بچه های کرد می بینیم. توی لینک ( تحریم صدا و سیما جواب داد) بود و خیلی جاهای دیگه که حتما خودتون دیدین. شاید اگه بخوایم ریشه یابی کنیم دلیل این رفتار ما بر میگرده به ترسی که از نفوذ سپاه بین خودمون داریم. ولی اگه آگاهانه عمل کنیم اون چند تا انگشت شمار رو هم شناسایی می کنیم.
دوستان من ما به مهمترین چیزی که نیاز داریم اتحاده. ما همه ایرانی هستیم و یک هدف مشترک داریم؛ رمز موفقیت ما فقط در همدلی ما و پشتیبانی ما از همدیگه هست. ببینید کی گفتم.

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

پیام مرجع عالیقدر حضرت آیةالله سید علی محمد دستغیب در حمایت از بیانات روشنگرانه حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی

بسمه تعالی

قال الله تعالی: (ابلّغکم رسالات ربّی و انا لکم ناصحٌ امین)اعراف68

حضور محترم حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس خبرگان رهبری و تشخیص مصلحت نظام و یار دیرین امام راحل (رحمة الله ) و انقلاب اسلامی ایران .نصایح خیر خواهانه جنابعالی در نماز جمعه تهران در روز بیست و ششم تیر ماه را همه شنیدند و آنچه پیش آمده از نگرانی بسیاری از مردم این سرزمین که همه مسلمان و دوستداران اهل بیت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند بازگو کردید . و رنجش خاطر آن عده کثیر از مردم را تذکر دادید. ما شاهد ضرب و شتم مردم بی دفاع بخصوص دانشگاهیان بودیم. پر کردن زندان ها و باز جوئی های آنچنانی که بر کسی پوشیده نیست.

شما پیشنهادهای خوبی برای التیام نسبی دادید، آزادی همه ی زندانیان ، دلجوئی از آنها و خانواده آنها و اینکه بتوانند آزادانه حرف منطقی خود را بزنند و همچنین رسانه های جمعی قضاوت یکطرفه نداشته باشند.

این جانب عرض می کنم از گذشته تا به امروز مردم پشتیبان فقهاء عدول بوده اند. بکار بردن سلاح سرد و یا احیاناً گرم و زندان برای مقلّدین آقایان و دوستداران اسلام و روحانیت یعنی برگشت از دین و تنها ماندن ،و این نه تنها نفعی ندارد که ضرر هم خواهد داشت و معنی حفظ نظام این نیست و این گونه نمی شود اسلام و انقلاب را حفظ کرد. این قبیل رفتارها دور نمودن مردم از نظام و اسلام است. آمریکا ، روسیه ، چین و هر ابرقدرت دیگری هیچگاه دوست ما نبوده و در آینده هم نخواهند بود . خیر در دوستی و همدلی با مردم است . این جانب آنچه از سخنان حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی شنیدم خیر خواهانه بود . نهیب دادن به ایشان و هتک حرمت ایشان به خاطر سخنان حق جایز نیست .

به هر حال لازم است به خواسته های منطقی دوستداران امام و انقلاب آقایان میرحسین موسوی و حجت الاسلام و مسلمین کروبی و محسن رضایی که عده ی بسیاری به آنها رأی داده اند گوش فرا داد که یقینا با دوستی بسیاری از مردم مواجه خواهیم شد. ضمنا متذکر می شوم تاریخ مسلمین به خصوص شیعه شهادت می دهد که تا به امروز مرجع و ملجأ مردم ،علما و مراجع بوده اند ،لذا قلم و بیان خیرخواهانه و حق طلبانه مراجع و علما ،باید مستمر بر این معنا باشد تا هیچ شائبه ی جدایی مراجع و علما از مردم حاصل نشود.

سید علی محمّد دستغیب

29/4/88

نامه همسر محمدرضا جلایی پور به زهرا رهنورد

بایست بانوی سبز ایران و با استواری و شجاعتت حق دختران و زنان و مادران سرزمینم را بگیر.

بسم الحق

سرکار خانم زهرا رهنورد

با اهدای سلام و احترام

تا به امروز بارها قصد نوشتن چند خطی از سر دلتنگی و تنهایی برایتان را کرده بودم. برای نوشتن نامه ای به شما هی کلمات را خط زدم و از نو ردیف کردم و باز خط زدم و آخر منصرف شدم. نمیدانم چرا نوشتن برای شما از همه سختتر است. شاید به خاطر این که بار مسوولیتی سنگین و اندوهی عمیق از آنچه بر کیان ایران و ایرانی رفته است را به وضوح میشود در نگاهتان خواند. هیچگاه نخواستم حتی ذرهای بر آن بار بیفزایم. اما امروز دیگر نتوانستم چراکه امروز چهارشنبه، سی و یکم تیرماه درست ۵ هفته است که از حبس همسرم، محمدرضا جلایی پور و بیخبری از او میگذرد. این روزها همچون سالی بر من میرود و هر چهارشنبه که از راه میرسد و خبری از او نمیآید احساس میکنم نه به اندازه هفت روز که قدر هفت فصل و هفت سال پیر شدهام. عمیقا نگران و مستاصلم. احساس میکنم حتی یک نفر هم نیست که در آن قوه بیدادگستر، به داد من و امثال من برسد و محض رضای خدا هم که شده یک جمله راست بگوید. خسته ام از وعدهه ای توخالی و دروغی که بارها و بارها در این پنج هفته به من و خانواده ام برای آزادی همسرم داده شد و هدف از آنها تنها بازی با روان و اعصاب ما بود.


خانم رهنورد

همسرم، محمدرضا جلایی پور را شاید بشناسید. اگر قرار باشد در تعریف نخبگی، موفقیتهای علمیای نظیر رتبه نخست کنکور سراسری، طلای المپیاد کشوری، دانشجوی ممتازدوره لیسانس (جامعه شناسی دانشگاه تهران) و فوق لیسانس( جامعهشناسی دانشگاه ال.اس.ای) و دکتری (جامعه شناسی، دانشگاه آکسفورد) را به شمار آورد، او حقیقتا یک نخبه است، چون همه اینها را با هم دارد.


اگر دایره نخبگی را کمی از این دستاوردها بیشتر بگسترانیم و برجستگیهای اخلاقی و فردی و تواناییهای خاص در فعالیتهای اجتماعی را هم به آن بیفزاییم او باز هم در ردیف نخبگان جای میگیرد. آنانی که محمدرضا جلایی پور را از نزدیک میشنانسند، به خوشخویی، دیگرخواهی، سعه صدر و مثبت اندیشی او مهر تایید میزنند. کسانی که تابه حال با او در کار اجتماعی- سیاسی همکاری نزدیک داشته اند، خوشفکری، روحیه و خلاقیت او را همواره تحسین کردهاند.


اگر باز هم کمی دایره تعریفمان از نخبگی را وسعت بدهیم، او یک نخبه در امر دینداری هم خواهد بود. میگویم نخبه چون او به طرز خارق العادهای دینداری سنتی و روشنفکرانه را با هم تلفیق کرده بود. او گرچه رکعتی را از سر عشق و مهری که به خدای خود داشت جا نمی انداخت اما رکعتی را هم به زور به کسی تحمیل نمیکرد و از هر مرام و مسلک و آیینی دوست برمیگزید و باور به تکثر را یک موهبت الهی میدانست. خوبی دینداریِ امثال او در این است که تا به زندان نیفتند و دستشان از این عالم کوتاه نشود، هیچ بنی بشری از چند و چون باورهای عمیقشان آگاه نمیشود که هیچگاه زبان به بیانش نگشوده اند و در خفا دین ورزیده اند تا مبادا پاکی ایمان و خلوصشان به ریا و تظاهر آلوده شود. امروز هم چنان که دستم از هر مدعی عدالت گستری کوتاه گردیده به اجبار لب به این سخنان گشوده ام. کاش به اینجا نمیرسیدیم که برای اثبات بیگناهی یک نفر لازم باشد از عقاید دینی و برجستگی های اخلاقیاش مایه بگذاریم. کاش مجبورمان نمیکردند که برای اثبات حقانیتمان مجبور شویم رتبه ها و دستاوردهای علمی یک نفر را ردیف کنیم. روزگار غریبی شده است بانو!


خانم رهنورد عزیز

بارها در نامه های قبلیام به مقامات مختلف نوشتهام که از حبس نخبگانی چون همسرم احساس خطر جدی میکنم. بحث همسر من تنها نیست. اگر از او سخن میگویم به این دلیل است که وی را نماد نسلی میدانم که با تمام تواناییها، استعدادها، باورها و دستاوردهایش باید محبوس اندیشههای قرون وسطایی وعقدهگشاییهای مشتی بیمار روحی و روانی باشد. اگر خطی از دلتنگی و نگرانی برای همسرم مینویسم، بیش از هرچیز نگران شیوع سرطانوار شبهآدمهایی با این طرز فکر هستم که به جنگ با جوانان متعهد و اخلاقمدار و توانا و دینباور سرزمینم برخواسته اند.


دل آشفتگی و حس تنهاییام به خاطر لمس تلاش و سختی و اضطراب تک تک ثانیه های یک سال اخیر تا کنون است. وقتی که میدیدم همسرم و صدها دوست دربند دیگر چون او ساعتها بیخوابی و خستگی را به جان میخرند تا شاید لبخند را بر لبان همنسلانشان اندکی بیشتر ببینند و کمتر شاهد بریدن و رفتن دوستانشان از آن خاک باشند، سخت دلم میگیرد. او به همین انگیزه ها بود که بهترین موقعیتها و امتیازاتی که در دوران تحصیلش در انگلستان برایش فراهم بود را نادیده گرفت و خالصانه به ایران بازگشت تا بی هیچ چشمداشتی از کسی، تنها قطرهای باشد از دریای مردمی که برای سرنوشتشان موجی سبز به راه انداختند. آن روز هیچیک از ما نمیدانستیم که جرم ایراندوستی و حمایت از کاندیدایی که از صافی شورای نگهبان گذشته است از جرم یک قاتل فراری هم بیشتر است. آن روز نمیدانستیم که حمایت از کسی به نام میرحسین موسوی که در انقلابی گری و آزادگی و نیکرایی زبانزد چپ و راست بود مساوی است با حبس در انفرادی بدون هیچگونه تماس یا ملاقات. اما روزی که فکرش را نمیکردیم رسید و دوست دشمن شد و دشمن دوست انگاشته شد. باری از زبان به این تلخیها گشودن گریزی نبود. اما حرفی که گفتنش از تمام این دلتنگیها مهمتر است:


بانوی سبز ایران!

میدانم که خوب نگرانیها و دلتنگی هایم را میفهمید و با گوشت و پوستتان درد اینکه کسی از سر خیرخواهی هزینه ای هنگفت بدهد را احساس میکنید. میدانم که آنچه در چهل روز اخیر بر جوانان این سرزمین رفته دلتان را مجروح ساخته است. میدانم با دیدن صورت معصوم همسر نیک سیرتتان، میرحسین موسوی، که این روزها خستگی و غم دوران بر معصومیت چهرهآش سایه انداخته، بغض راه گلویتان را میبندد. وقتی چهره شما و همسر عزیزتان را در منزل سهراب اعرابی دیدم، با تمام آرامشی که بعد از آن طوفان سهمگین بر دلم نشست، حس کردم سالها از آن روزهایی که ما دختران ایران با گلهای سرخ روسری و رنگینکمان رنگ در لباسهایتان فریاد شادی میکشیدیم، صدها سال گذشته است. با رنگهای لباس شما روزهای ما معنا مییافت. هنوز هم مییابد... باور کنید، آن روسری سیاهی که روز عزای سهراب به سر داشتید از هزار رنگ در نظرمان گویاتر آمد. باز هم رنگ شما، رنگ روزهای ما بود. بدانید که همه دختران و زنان و مادران ایران با شما همرنگ و همقدمند و از ظهور بانویی راستقامت و استوار که شانه به شانه مردی به شفافیت و صداقت آینه ایستاده است عمیقا خرسندند.


تن و دل من و همنسلان من همچون فائزه و فاطمه ابطحی (دختران محمدعلی ابطحی) فاطمه امین زاده (دختر محسن امین زاده)، فاطمه تاجزاده (دختر مصطفی تاجزاده)، ریحانه حقیقی(همسر علی وفقی)، مریم باقی(همسر محمد قوچانی)، مریم شفیعی (همسر عماد بهاور) و صدها تن دیگر چون ما که همسران و پدرانشان در بند است بی شک خسته و مجروح است. اما آنچه از شما و همسرتان میخواهم ادامه این راه و ایستادگی در مقابل ظلم عریان و آشکاری است که بر مردم میرود. مبادا حتی لحظهای این دردل و مصائب شما را از راه بی بازگشتی که آغازیده اید باز دارد. حتی اگر سالها در بیخبری بر ما بگذرد و پیر این حوادث شویم باز هم راضی نیستیم که شما لحظه ای مصلحت را بر حقیقت ترجیح دهید و ساکت بنشینید. از شما فروتنانه میخواهم که پابه پای همسرتان همچنان پیشتاز این جنبش سبز آزادیخواهی و عدالت طلبی باشید و لحظهای مردم شریف ایران زمین که بانگ الله اکبرشان بعد از ۴۰ روز هنوز هم به گوش میرسد را تنها نگذارید. این صدای اعتراض بر بامها تنها با تداوم حضور شماست که بلند و زنده خواهد ماند. بدانید لحظه هایی هست که نیش دلتنگی و بیخبری زهرتر از هر وقت دیگری به جان و تنمان می زند، اما درست در همان لحظات خواندن خبری از همقدمی شما بزرگواران با سوگواران و خانوادههای زندانیان این جنبش شما دلمان را گرم میکند.


پس بایست بانوی سبز ایران و با استواری و شجاعتت حق دختران و زنان و مادران سرزمینم را بگیر!

یکی از دخترانت

فاطمه شمس، همسر محمدرضا جلایی پور


۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

نامه سرگشاده فرزندان بهزاد نبوی به میرحسین موسوی سی تیر 88

نامه سرگشاده فرزندان بهزاد نبوی به میرحسین موسوی: نکند لحظه ای بخاطر نگرانی از وضعیت پدر ما در پیگیری مطالبات مردم تردید به خود راه دهید
بسم الله الرحمن الرحیم رئیس جمهور منتخب و محبوب ملت ایران، جناب آقای مهندس موسوی با عرض سلام و ارادت مدتیست در پی فرصتی بودیم تا در فضایی آرام تر و عقلانی تر عرض ادبی‌ داشته باشیم و پیروزی قاطع شما را چه در عرصه انتخابات ریاست جمهوری، چه در عرصه دفاع از حقوق مردم و چه در عرصه افشای ماهیت زشت استبداد موجود بر کشور تبریک بگوییم. ما فرزندان آقای بهزاد نبوی مفتخریم که پدرمان توسط دولت کودتا و به جرم دفاع از رأی مردم بیش از یک ماه است در زندان انفرادی بسر می‌‌برد. در حقیقت جریان کودتاچی مدتها به دنبال انتقام گیری از جریانی بود که پس از دوم خرداد و به ویژه در مجلس ششم سعی‌ در افشای برنامه اقتدار گرایان جهت هدم جمهوریت نظام و تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت به اصطلاح اسلامی داشت. استعفای نمایندگان مجلس ششم و تحصن افتخار آمیز آنان در خانه ملت تنها گوشه‌ای از تلاش ایشان در جهت تنویر افکار عمومی‌ در مورد انحرافی بود که در خط اصیل امام و انقلاب در حال شکل گیری بود. ولی‌ متاسفانه باید اعتراف کنیم که ما در میزان عطش اقتدارگرایان به قدرت و عدم پایبندی آنها به ابتدایی‌ترین اصول انسانی‌، اخلاقی‌ و اسلامی فهم درستی‌ نداشتیم. باور نداشتیم که در روز روشن مردم را به گلوله ببندند و بی‌ شرمانه ادعا کنند که مردم با سلاح‌های اهدایی آمریکا و اسرائیل کشته می‌‌شوند. باور نداشتیم که این گبلز‌های وطنی، در لباس نظامی و روحانی و رئیس دولت و امام جمعه، هیچ حد و مرزی برای دروغ گفتن جهت حفظ قدرت نا مشروع خود قائل نباشند. از شما می‌‌خواهند که در چارچوب قانون و از طریق شورای نگهبان مطالبات خود را پیگیری کنید. سوال ما این است که چرا هنگام تصویب قانون مطبوعات در مجلس ششم نگذاشتند که روند قانونی‌ طی‌ شود؟ مگر شورای نگهبان نمی‌‌توانست آن طرح را هم مانند تمامی طرح‌های سیاسی مجلس ششم رد کند؟ ما می‌‌پرسیم مگر نمی‌‌شد مطبوعات اصلاح طلب توسط شاکیان همیشگی‌ و طی‌ روند قانونی‌ بسته شوند؟ چه شد که ۱۲ روزنامه در یک روز بطور فله ای توقیف شد؟ نتیجه پرونده قتل‌های زنجیره‌ای و کوی دانشگاه در چارچوب قانونی‌ چه بود؟ بالاخره آن ریش تراش کذایی پیدا شد؟ چرا در حکومت عدل علی‌ پس از ۱۰ سال از شکایت آقای تاجزاده از آقای جنتی هیچ اقدامی صورت نگرفت، جز اینکه شاکی‌ یک ماه است در انفرادی بسر می‌‌برد و متهم کماکان بی‌ هیچ واهمه‌ای مشغول اتهام زنیست. آیا اینکه پدر ما و فرزندان خدوم این ملت بیش از یک ماه است که در سلول انفرادی بسر میبرند قانونیست؟ آیا اینکه نمیگذارند حتی یک دقیقه با خانواده‌شان مکالمه تلفنی داشته باشند قانونیست؟ اینکه اجازه نمی‌‌دهند قرص‌هایی‌ را که آقای نبوی پس از عمل جراحی قلب باید به طور مرتب استفاده کنند را به ایشان برسانیم قانونی‌ و طبق اصول اسلامیست؟ البته از جماعتی که ایشان را ۴ سال پیش و تنها چند ماه پس از جراحی قلب باز در قم به قصد کشت کتک زدند انتظار دیگری نیست. این ناجوانمردان از سعید حجاریان، این جانباز اصلاحات چه می‌‌خواهند؟ البته که در قاموس اینان امثال حجاریان بر هم زننده امنیت ملی‌ و امثال سعید عسگر تثبیت کننده امنیت ملی‌ هستند. و شاهدیم که چگونه سعید عسگر‌ها را رها کرده اند تا نداها و سهراب‌ها را قربانی قدرت نا مشروع خود کنند. عجبا که در این روزگار غریب شعار "مرگ بر روسیه" و "مرگ بر چین" نیز در رسانه به اصطلاح ملی‌ سانسور می‌‌شود. تا جایی‌ که ما به خاطر داریم شعار مرگ بر شوروی از شعر‌های ثابت زمان امام بود. آیا مشکل ما در آن زمان با اقمار شوروی سابق بود یا با هسته اصلی‌ آن، یعنی‌ روسیه غاصب جنایتکار که عظیمترین تجاوزات را در طول تاریخ به تمامیت ارضی کشور ما کرده و می‌کند؟ چه شد که شعار "نه شرقی‌، نه غربی" تبدیل به سیاست نگاه به شرق یا به بیان صریح تر باج دادن به شرق شد؟ جناب آقای موسوی! ما به نوبه خود از شما و عزیزانمان آقایان خاتمی و کروبی میخواهیم که لحظه‌ای برای احقاق حقوق ملت و احیای خط راستین امام و انقلاب دست از مبارزه بر ندارید. نکند لحظه‌ای به خاطر نگرانی از وضعیت پدر ما و سایر زندانیان در پیگیری مطالبات مردم تردید به خود راه دهید. این جماعت نه دین دارند و نه آزاده اند. بی‌ تردید شهادت پدران و برادران ما در راه نیل به استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بسیار گواراست. آنچه تلخ و غیر قابل تحمل است نهادینه شدن استبداد در کشور، پایمال شدن خون شهدای انقلاب، دفاع مقدس و جنبش سبز و بلا موضوع شدن رای مردم است. ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین با ارادت بسیار یاسر و میثم نبوی ۳۰ تیر ۱۳۸۸

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

علی تنهاست: یادداشتی به قلم محسن کدیور

یادداشت «علی‌ تنهاست» به قلم محسن کدیور نوشته و امروز در سایت راه سبز(جرس) به طور اختصاصی منتشر شده است. متن کامل این یادداشت را در زیر می‌خوانیم:
علیرغم اینکه بسیجی‌های محترم، با شور و حرارت تمام در هر نماز جمعه و دیگر مراسم سیاسی مذهبی با شعار سازمانی خود "ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند" با شبیه سازی با صدر اسلام، اعلام می کنند که با بودن ایشان در گرد آقا و مقتدایشان حضرت آیت الله سید علی خامنه ای، معظم له، برخلاف امام علی ابن ابی طالب (ع) در نیمه دوم دهه چهارم هجری در شهر کوفه تنها نیستند؛ اما به نظر می رسد بر خلاف این شعار آشنا، علی بتدریج تنها شده است، بسیار تنها. زیرا در کنار خیل بسیجی‌هائی که بالاخره به لحاظ سازمانی و مقررات شبه نظامی نمی توانند علی را تنها بگذارند، ملاک تنها نبودن درادبیات رایج شیعی، برخورداری از پشتیبانی قابل توجه علما، فقها و مراجع است. بیشک تنهائی علی با سیاهی لشکرعزیزانی که بالاخره علیرغم شور و احساس غیر قابل انکار برخی، حقوق می گیرند، رفع نمی شود.
اما علی در حوزه تنهاست. اخیرا تعداد حامیانش در میان علمای شاخص به زحمت به تعداد انگشتان یک دست می رسد. در میان مراجع تنها یک نفر به رئیس جمهور نورچشمی معظم له تبریک گفت و اتفاقا آن یک نفر هم از دیدگاه جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم در زمره «مراجع جائز التقلید» به حساب نمی آید. (برای اطمینان بیشتر به سایت این تشکل حوزوی مراجعه کنید.) پس از مراجع در میان علمائی که در حوزه قم اصطلاحا آیت الله محسوب می شوند کسانی که پس از نماز جمعه تاریخی 29 خرداد، ایشان را فصل الخطاب دانستند عبارتند از حضرات آیات شیخ محمد یزدی، شیخ محدتقی مصباح یزدی و شیخ مرتضی مقتدائی. حتی ائمه جمعه قم (حضرات آیات امینی، جوادی آملی و استادی) هم با ظرافت خود را کنار کشیدند و بر تفکیک قوا تأکید کردند و از راهپیمائی هتاکانه برخی طلاب در قم گلایه کردند.آیت الله محمد یزدی در انتهای مصاحبه اخیرش با خبرگزاری ولائی فارس در مورد تحصن عده‌اي از طلاب در جريان انتخابات گفته است: «اين افراد هم مجوز داشتند و هم نداشتند؛ يعني از مسئولان بالاتر اجازه گرفته بودند، اما از مقام‌هاي پائين‌تر اجازه نداشتند.» با درک این سخن معنای "قانونی بودن" در فرمایشات مقام رهبری بهتر درک می شود. طلابی که در دفاع از تصمیمات مقام معظم رهبری به مراجع و ائمه جمعه قم اهانت کردند، نیازی به اخذ مجوز از مراجع ذی‌صلاح نداشتند، چرا که از مقامات عالی رتبه مأموریت داشتند. در نظام ولائی حتی راه پیمائی های "خودجوش" هم نیاز به امریه و مجوز شرعی از مقام ولایت دارد.به نظر آیت الله شیخ محمد یزدی در مصاحبه یادشده «مراجع عظام شخصيت‌هاي وارسته‌اي هستند كه مباني اسلامي در قلب و دل آنها ريشه دارد و متكي به مباني اسلامي هستند، اما مسائلي وجود دارد كه ممكن است براي آنها روشن نباشد و بايد با برگزاري ديدارهاي دوطرفه و چندطرفه مطالب را روشن كرد». معنای این سخن این است که مراجع در مسائل سیاسی روشن و مطلع نیستند و امثال حضرت ایشان مراجع را ارشاد می کنند. به زبان واضح تر مراجع تقلید نمی‌فهمند و منصوبین مقام رهبری از جمله ایشان می‌فهمند.لازم به ذکر است که از تصمیمات تاریخی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به رسمیت شناختن تنها شش نفر به عنوان مراجع جائز التقلید است که در صدر آنها حضرت آیت الله خامنه ای قرار دارد. از دیدگاه این تشکل حوزوی حضرات آیات عظام منتظری، موسوی اردبیلی و صانعی جائز التقلید شمرده نمی شوند. دیگر تصمیم مهم این حزب سیاسی، اعلام عدم مشروعیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است که اکثر رهبران آن الآن در زندان اوین تحت فشارند. سومین تصمیم تاریخی این تشکل به رسمیت شناختن نتیجه انتخابات 22 خرداد 88 و حمایت بی چون و چرا از تصمیمات مقام رهبری بوده است.
درست است که ائمه محترم جمعه کشور و نمایندگان محترم ولی فقیه در نهادهای مختلف از جمله سپاه و ارتش و بسیج و ادارات و ... همگی قاطبتا از تصمیمات اخیر معظم له حمایت کامل کرده اند، اما تمام این سروران از منصوبین معظم‌له هستند و از ایشان حقوق می گیرند و در صورت عدم حمایت از مقام خود عزل میشوند، لذا پشتیبانی ایشان بواسطه عدم استقلال‌شان فاقد ارزش حقوقی است.نتیجه اینکه علی در میان عالمان دین و فقیهان اهل بیت به شدت تنهاست. اکنون پرسیدنی است چرا علی تنها شده است؟ پاسخ چندان دشوار نیست. علی تنها شده چون از سنت پیامبر رحمت (ص) دور شده است. قرآن به صراحت به پیامبر خدا می فرماید اگر خشن و غلیظ القلب باشی مردم از حولت پراکنده می شوند. راز تنهائی علی دور شدن از "رحماء بینهم" است.
علی تنها شده چون از سیره امام علی (ع) فاصله گرفته است. امام علی (ع) هرگز اجازه نداد مستقبلین به دنبالش بدوند. او صریحا به اهالی شهر انبار اعتراض کرد که به شیوه شاهان ایران به استقبال و بدرقه من نیائید و دنبال مرکب من ندوید. امام علی (ع) هرگز منتقد غیر مسلح را سرکوب نکرد، به زندان نیفکند و نکشت. او با منطق قوی خود به منتقدان تند زبانش پاسخ‌های منطقی داد. امام علی(ع) همواره نصیحت به ائمه مسلمین و امر به معروف و نهی از منکر را حق مردم می دانست و آنان را تشویق می کرد به این وظیفه شرعی خود عمل کنند. امام علی (ع) هرگز کسی را به زور به بیعت با خود مجبور نکرد و آنان را که با او بیعت نکرده بودند هرگز به زندان نیفکند و از حقوق و امتیازات اجتماعی محروم نکرد. امام علی هرگز منتقدان و مخالفانش را نه به زندان افکند و نه در زندان با فشار به اقرار واداشت و هرگز مخالفی در زندانش کشته نشد.
امام علی (ع) به شدت استاندارنش را از ریختن خون بیگناهان برحذر داشته به ایشان یادآوری می کرد که مردم یا هم دین تواند یا هم نوع تو، پس با ایشان مهربان باش. امام علی (ع) زمانی که شنید برخی سپاهیانش به زور زیور از پای دخترکی یهودی در سرزمین تحت حکمرانی او در آورده اند، همچون مارگزیده به خود می پیچید و می گفت ای کاش علی مرده بود و چنین مصیبتی را نمی شنید. آری امام علی (ع) اینگونه بود برادر بسیجی.ارزیابی راه علی‌های زمانه، با امام علی (ع) چندان دشوار نیست. شیعیانِ امام علی (ع) هم منش و روش علوی را می‌شناسند، هم با راه و رسم اموی آشنایند. اگر کسی به زبان از علی (ع) بگوید اما مردم احساس کنند که دانسته یا ندانسته به راه خلفای بنی امیه می رود، او را تنها می گذارند. آنها فریب اسم علی را نمی خورند، مردم تشنه عدالت، آزادگی و ایثار امام علی (ع) اند، نه شیفته اسم بی مسمای او.امام علی (ع) 23 سال بخاطر عظمت اسلام از حق شخصی گذشت و چون مردم توانائی‌های او را نشناختند و به او اقبال نکردند خانه نشین شد. این همان حدیثی است که آیت الله هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه 25 تیر تهران از زبان پیامبر (ص) به آن اشاره کرد.
علوی بودن یعنی وقتی حاکم دانست از پشتیبانی اکثریت مردم برخوردار نیست، حکومت را رها کند، چرا که حکومت بدون رضایت مردم مشروعیت ندارد. به قول ابن فهد حلی (رحمة الله علیه) حکمرانی بدون رضایت مردم مجاز نیست.اینکه مجمع روحانیون مبارز در بیانیه تاریخی 28 تیر خود برای برون رفت از بحران عدم مشروعیت نظام، رفراندم را پیشنهاد کرده به همین دلیل است. اگر میزان رأی مردم است، اکنون که اکثریت - یا به نظر حکومت حداقل یک سوم مردم - در امانتداری، صداقت و عدالت دست اندرکاران نظام شک کرده اند و علیرغم نصیحت مشفقان، حکومت در نزاعش با مردم به حکمیت مراجع هم تن نداد، تنها راه بازگرداندن جمهوریتِ در شرف احتضارِ نظام و زدودن تنهائی علی، تن دادن به رفراندم البته با ناظرانی امین و مورد اعتماد مردم است. مردم صاحبان اصلی نظام و مالک سرنوشت خودند. هرگونه تصرفی در ملک مشاع، بدون اجازه صاحبانش غصب و تصرف عدوانی محسوب شده، شرعا حرام است.علی برای رفع تنهائیش باید به میزان رأی مردم تن دهد، و با عمل به سیره علوی و سنت نبوی به وظیفه شرعی و اخلاقی خود عمل کند. آن گاه همه مردم ایران با او خواهند بود و دیگر حقیقتا تنها نخواهد بود.خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه روی شود هر که در او غش باشد28
تیر 1388

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

نامه فاطمه آدینه وند به همسرش بیست و هشتم تیر 88

به نام خدايي كه استواري و استقامت را در مقابل مصيبت و بلا توشه بندگان خود نمود.
سلام عبدالله
اگرچه دلم از جور زمانه پر از درد است اما بازخواني خاطرات شيرين گذشته تسلي‌بخش لحظات غم و اندوهم است. اين روزها زياد به گذشته مي‌انديشم. به خاطراتي كه در گذشته با تو داشته‌ام. به خاطراتي كه در گذشته با برادر شهيدت داشته‌ام. به بزرگي روح و تعالي هدفش و نيز استواري‌اش در دفاع از آزادي و كشور مي‌انديشم. اينها مرهمي است كه اين روزها زخم كهنه‌ام را با آن التيام مي‌بخشم. اكنون نمي‌دانم تو را به كدامين گناه ناكرده به زندان افكنده‌اند ولي اين را نيك مي‌دانم كه راهي كه برادر شهيدت پيمود، تو را بر آن داشت كه در راه اعتلاي ايران و رعايت حقوق شهروندي و نيل به آزادي گام‌برداري و از حريم‌شكنان آزادي هراسي به دل راه ندهي. به ياد دارم كه مادرت وصيت كرده بود كه پيراهن خونين برادر شهيدت را بر بالينش بگذارند تا روحش در فراق او تسكين يابد و زخم‌هاي كهنه‌اش تسلي يابد. هنوز اشك‌هاي پدرت را در فراق پسرش از ياد نبرده‌ام و هنوز به ياد دارم كه تو به رغم سن كمي كه داشتي احساس مسووليت كردي و مسووليت نگهداري از من و دخترك معصوم پدر از دست داده را به عهده گرفتي. به خاطر دارم كه احساس مسووليت آن روز تو، تاج افتخاري بود كه بر سر خانواده گذاشته بودي. من اگرچه در خلوت خود براي آن عزيز از دست رفته اشك مي‌ريختم اما در كنار تو و با تو بودن آرامش از دست رفته‌ام را به من بازگرداند. راستي اين روزها به اين مي‌انديشم كه برادر شهيدت براي آنكه من و فرزندانم در اين كشور زندگي آرام و ارزشمندي داشته باشيم خود را به كشتن داده بود اما امروز كه آرامش زندگي‌ام را از دست رفته مي‌بينم و تو را در زندان،وحشت وجودم را فرامي‌گيرد. نمي‌دانم چرا سارقان مسلح و قاچاقچيان موادمخدر اجازه ملاقات با خانواده‌هاي خود را دارند اما آنهايي كه براي حقوق شهروندي و آزادي انساني به زندان افتاده‌اند حق ديدار با خانواده را ندارند و بدون حقوق حداقلي در زندان به سر مي‌برند. مگر گناه تو دفاع از حقوق شهروندي و استقلال و حاكميت ملي نيست؟آيا اين جرم است؟ آيا خوني كه اين روزها بر خيابان‌هاي تهران ريخته شد، در راستاي اجراي قانون اساسي بود؟
عبدالله عزيز!
امروز كه براي دلگرمي فرزندانت و براي اطلاع از سرنوشتت به دادگاه انقلاب در خيابان شريعتي و معلم رفته بودم (كه البته رفتار مسوولان آن هيچ تناسبي با روح بزرگ مردي چون شريعتي و نيز كسوت معلمي تو ندارد) با برخورد ناشايست و دور از اخلاق برخي ماموران آن دادگاه مواجه شدم كه حتي از هل دادن زنان نامحرم و تهديد زنان بي‌پناه و بدرقه كردنشان با حرف‌هاي درشت هم ابايي نداشتند. اينك من و فرزندان معصوم و نيز دانش‌آموزانت چشم به راه آزادي تو نشسته‌ايم تا تابش خورشيد حقيقت، دروغ را برملا كند و حق و عدل و صداقت راستين را به مردم نشان دهد. استوار باش كه در پس هرسختي، آساني است.
فاطمه آدينه‌وند

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

شعری برای سهراب



صاحب عکس فوق ، گم شده است
رفته از خانه و نیامده است
مادرش گریه می کند شب و روز
صاحب عکس فوق
چشمهایش درشت
دستهایش همیشه مشت
صاحب عکس فوق ، با خونش
روی آسفالت می کشد فریاد
سینه اش باغ لاله های غریب
صاحب عکس فوق
در خیابان آرزو جان داد
می روم پیش مادرش امروز تا بگویم : " صاحب عکس فوق من هستم"
( عمران صلاحی )

نامه فاطمه شمس به محمدرضا (جلائی پور) بیست و سوم تیر 88

محمدرضای گلم! امشب در زندان برای سهراب آوازی غمگین بخوان!

سلام همسرم!

امروز بعد از روزها و شب‌ها بی‌خبری از تو، خبر آوردند که صدای آوازت هر شب در سلول‌های انفرادی اوین می‌پیچد. گفتند شب که بساطش را در اوین پهن می‌کند، تو هم شروع به ستاره‌ فروشی می‌کنی. چوب حراج می‌زنی به آسمان دلت... همه ستاره‌ها را می‌ریزی توی گلویت و آوازشان می‌کنی و می‌فروشی‌‌شان به انفرادی‌نشین‌های اوین، که دل تنهایی‌شان تازه شود.

امشب بعد از یک ماه بی‌خبری از تو، اولین شبی‌ست که دارم تک‌تک آوازهایی که در این سال‌ها برایم زمزمه‌ می‌کردی را یک‌به‌یک دوره می‌کنم. دارم فکر می‌کنم، وقتی سرت را تکیه داده‌ای به دیوارهای بلند سلول، پاهایت را جمع کرده‌ای توی سینه‌ات و دست‌ها را بی‌هوا و یله ول کرده‌ای روی زانوها و چشم‌هایت را بسته‌ای، کدام نت روی لب‌هایت می‌دود و آواز می‌شود؟

دارم فکر می‌کنم وقتی صدایت بلند می‌شود، به خصوص وقتی دعا می‌خوانی، حتما حجاریان نازنین سرش را آرام تکیه می‌دهد به دیوار سلولش و صورتش باز مثل همان روزی که هم‌نفسش را دیده بود خیس می‌شود. راستی کدام سرود را می‌خوانی؟ امشب در سر شوری دارم؟ فلک به سنگ کینه‌ها؟ تو ای پری کجایی؟ یا چه؟ کاش می‌دانستم! آن وقت توی این تاریکی و تنهایی، من هم با تو هم‌آواز می‌شدم، گرچه صدایم به تو نمی‌رسید، اما به بادها می‌سپردم در گوشت بگویند من هم با تو هم‌آوازم. شنیدم همه آن‌هایی که نفسشان حق است و به همین جرم گرفتار بندند، این روزها همسایه دیوار به دیوار تواند. خوش به حالت! عجب محله‌ای ساخته‌اید برای خودتان! مانده‌ام آنجا با آن همه اهالی سبزپوش و محبوبش زندان است یا این دنیای پر از کثافت و دروغ؟ شرم بر این آزادی!

محمدرضاجان!

می‌دانم در خلا شدید خبری حبست کرده‌اند و تنها خبرهایت از دنیای بیرون، دروغ‌های کثیف بازجوست. می‌دانم نمی‌دانی که بعد از دستگیری‌ات در آن چهارشنبه شوم، چه بر این مردم رفت و می‌رود. می‌دانم حتی روحت هم از آن شنبه سیاه بی‌خبر است که چطور سوختند و کشتند و بردند. این روزها باید تنهای تنها بر تمام این مصائب اشک بریزم. نیستی که ببینی چطور به نام دین آدم می‌کشند و بوی متعفن دروغ و گنداب رسوایی‌شان همه جا را برداشته. نیستی که ببینی وقاحت تا بدانجا رسیده که عده‌ای معلوم‌الحال به امام زمان(عج) نامه می‌نویسند و خونی که ریخته‌اند را به گردن مشتی بی‌گناه می‌اندازند. خوش به حالت که نیستی!

و امروز... نبودی که ببینی چطور امروز خونابه گریستیم بر پیکر سهراب نوزده ساله‌ای که مادرش بعد از بیست و شش روز بی‌خبری پیکر بی‌جانش را از دستان همان سربازان گمنام امام زمان تحویل گرفت. نبودی که ضجه‌های آن مادر بی‌پناه را در اندوه کمرشکن دردانه‌اش بشنوی. مشتی مست، سهراب‌کشان به راه انداخته‌اند. هیچ نوشدارویی هم در تن بی‌جان سهراب اثر نکرد نازنین. او با خاک درآمیخت و یادش «ندا»یی دیگر شد در گلو...

شام غریبانه‌ایست امشب... تو هم آوازی غمگین بخوان مهربان من! غمگین و بلند بخوان. خدا را چه دیدی؟ شاید ستاره‌ها همدست شدند و صدایت را به گوش مادرسهراب در خاک خفته رساندند. چیزی بخوان که دلش اندکی آرام گیرد. نادعلی بخوان!


۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

نمازجمعه این هفته سبزترین نماز جمعه تاریخ ایران

ببینین با برگزاری با شکوه نماز جمعه این هفته به امامت هاشمی رفسنجانی به چند هدف عمده می رسیم:
1- ما به هیچوجه دنبال براندازی این نظام نیستیم. تو هر کدوم از کوچه پس کوچه های این شهر حداقل یه خونه شهید وجود داره، هشت هزار ایرانی تو سردشت شیمیایی شدن، خسرو گلسرخی ها زیاد بودن که با هر ایدئولوژی و هر مکتبی واسه آزادی ایران شهید شدن.
2- ما هر چقدر هم خس و خاشاک باشیم ولی اگه باد بزنه و بلند شیم تو چشمه خیلیها میتونیم بریم. جمعه میخواد طوفان بشه باور کنید جدی میگم.
3- ما باید با نمادهامون بیایم توی تظاهرات بگیم که در چارچوب نص صریح قانون اساسی عمل میکنیم با کسی دشمنی نداریم ولی ناحق شدن حق رو نمیتونیم تحمل کنیم.
4- اگه شنیده ها درست باشه خاتمی و موسوی هم میان، این اصلی ترین دلیل واسه شرکت کردن ماست چون پیشوای ما میگه باید در چارچوب قانون به اعتراض ادامه بدیم.
ممنون

به یاد ندا و سهراب شهدای راه آزادی ( سهراب سپهری)

کفشهایم کو،

چه کسی بود صدا زدسهراب؟

آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.

مادرم در خواب است

و منوچهر و پروانه،و شاید همه ی مردم شهر

شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد.

و نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد.

بوی هجرت می آید:

بالش من پر آواز پر چلچله هاست .

صبح خواهد شد

و به این کاسه ی آب

آسمان هجرت خواهد کرد

باید امشب بروم.

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم.

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.

هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.

من به اندازهی یک ابر دلم می گیرد.

وقتی از پنجره میبینم حوری -دختر بالغ همسایه-

پای کمیاب ترین نارون روی زمین فقهه می خواند.

چیز هایی هم هست ، لحظه هایی پر اوج

مثلا شاعره ای را دیدم آنچنان محو تماشای فضا بود

که در چشمانش آسمان تخم گذاشت.

و شبی از شبها مردی از من پرسید

تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم

باید چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد

بردارم و به سمتی بروم

که درختان حماسی پیداست،

رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند.

یک نفر باز صدا زد:

سهراب!

کفش هایم کو؟

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

‏ ‏پاسخ آيت الله منتظري به دختر سعید حجاریان هجده تیر88

ا سلام و تحيت ‏
‏دخترم ; نامه پر رنج و سوزانت را خواندم و از غم و اندوه مظلومان بيش از پيش‏ ‏برآشفتم . به راستى هيچ روزگارى تلخ تر و اندوهناك تر از روزگار سيطره ظالمان‏ ‏متظاهر به دين بر مظلومان ديندار، و تسلط قانون گويان قانون گريز و قانون ساى بر‏ ‏قانون گرايان قانون خواه نيست ; كه با بى اخلاقى تمام ، زهر هلاهل ستم و‏ ‏بى قانونى را با ظرف بلورين و پاك دين ، عدالت و قانون در كام تشنه مظلوم و‏ ‏حق خواه ريخته و چنين مى‎نمايند كه جز تحقق دين ، عدل و قانون را‏ ‏نمى خواهند.

‏ ‏دخترم ; در تاريخ ، اين قبيل نامردمان بسيار بوده اند. فرعون گفت : "بگذاريد موسى‏ ‏را بكشم و پروردگارش را بخواند، چون من مى‎ترسم كه دين شما را دگرگون كند‏ ‏و يا در زمين فساد و تباهى را آشكار نمايد." (و قال فرعون ذرونى أقتل موسى‏ ‏وليدع ربه انى أخاف أن يبدل دينكم أو أن يظهر فى الارض الفساد) (مومن / 26)‏ ‏و هم اينان سيدالشهداء(ع ) و اصحاب او را به نام حاكميت دين و اتهام خروج بر‏ ‏حاكميت دينى با رقت بارترين حال به شهادت رسانده و خاندانش را با همين مكر‏ ‏به اسارت كشيدند. (و لا يحيق المكر السيى الا باهله ) (فاطر/ 43).
‏ ‏عجبا! كه اينان نه از سرگذشت گذشتگان عبرت مى‎آموزند و نه از پند ناصحان‏ ‏بهره مى‎برند.

اينجانب در سالهاى متمادى بارها و بارها به اشكال مختلف بر‏ ‏خطرى كه اينك بيش از گذشته در حال وقوع است هشدار داده ام ولى :
‏ ‏
هزار حيله برانگيخت حافظ از سر مهر
‏ ‏بدان هوس كه شود آن حريف رام و نشد


‏ ‏هنوز هم از سر مهر خطاب به متصديان امر اين آيات شريفه قرآن كريم را تلاوت‏ ‏مى‎كنم : (و قال رجل مومن من آل فرعون يكتم ايمانه أتقتلون رجلا أن يقول ربى‏ ‏الله و قد جائكم بالبينات من ربكم و ان يك كاذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا‏ ‏يصبكم بعض الذى يعدكم ان الله لا يهدى من هو مسرف كذاب . يا قوم لكم‏ ‏المل اليوم ظاهرين فى الارض فمن ينصرنا من بأس الله أن جأنا قال فرعون ما‏ ‏أريكم الا ما أرى و ما أهديكم الا سبيل الرشاد. و قال الذى امن يا قوم انى اءخاف‏ ‏عليكم مثل يوم الاحزاب . مثل دأب قوم نوح و عاد و ثمود والذين من بعدهم و ما‏ ‏الله يريد ظلما للعباد. و يا قوم انى أخاف عليكم يوم التناد. يوم تولون مدبرين ما‏ ‏لكم من الله من عاصم و من يضلل الله فما له من هاد) (مومن / 28 - 33).

‏و از آنان مى‎خواهم پيش از اينكه دير شود و با مردم بيش از اين فاصله بگيرند و‏ ‏دچار عاقبت سنت الهى استدراج و آثار وضعى گفته ها و كرده هاى خويش شوند،‏ ‏به راه مستقيم بازگردند و بيش از اين با آبروى اسلام و تشيع بازى نكنند و حقوق‏ ‏اقشار معترض را تضييع ننمايند و با عدل و ملاطفت ماندگار شوند.

‏ ‏دخترم ; پدرت و ساير زندانيان سياسى كه اين روزها به بند كشيده شده و براى‏ ‏گرفتن اعترافات دروغ و خلاف واقع زير شكنجه و فشار قرار گرفته اند چشم و‏ ‏چراغ ملت رشيد ما مى‎باشند و شما خانواده هاى عزيز آنان با صبر و بردبارى و‏ ‏تدبير علاوه بر اين كه نزد خداى متعال اجر و پاداش بى حساب صابران را داريد،‏ ‏مى‎توانيد مظلوميت آنان را به دنيا ثابت نماييد; (انما يوفى الصابرون اجرهم بغير‏ ‏حساب ) (زمر/10).

‏ ‏اميدوارم هرچه زودتر مسئولين كشور در سياست خشونت بار خود تجديدنظر‏ ‏نموده و براى جلب رضايت عامه و بخصوص اقشار وسيعى كه در آراء آنان‏ ‏تقلب شده متنبه شده و خطاهاى گذشته را جبران نمايند. ان اريد الا الاصلاح و ما‏ ‏توفيقى الا بالله .
‏‏
‏18 تير ماه 1388‏
‏حسينعلى منتظرى

نامه دختر سعید حجاریان به آیت الله منتظری دوازدهم تیر88

با سلام و عرض تبريك به مناسبت ايام ولادت امام على (عليه السلام )،‏ ‏مولاى متقيان ، پيشواى عدالت طلبان و آزادى خواهان و امام مظلومان و‏ ‏ستمديدگان .‏ ‏اين روزها دستهاى استغاثه و التجاء به درگاه پروردگار عالم گشوده شده‏ ‏است و خلقى پريشان از نامهربانى ها شكوه به درگاه معبود مى‎برند، كه "و‏ ‏الى الله المشتكى ". من نيز در هر نماز و دعايى پيكر بيمار و رنجور پدرم دكتر‏ ‏سعيد حجاريان را به ياد مى‎آورم كه پس از سوء قصد ده سال قبل همين‏ ‏سلامتى نسبى خود را مديون دعاى ملت شريف ايران است ، و گويا مى‎بينم‏ ‏كه در سلول انفرادى به نماز نشسته است ، او را كه به واسطه اصابت گلوله ‏ ‏اشقيا به مخچه و نخاعش ياراى ايستاده نماز خواندن نيست ، و مى‎دانم كه‏ ‏لكنتى غريب گريبانش را مى‎گيرد آنگاه كه مى‎كوشد حروف را به درستى‏ ‏ادا كند.انگشت هاى بى حس او توانايى برداشتن قرص هايش را ندارد،‏ ‏نمى دانم آيا كسى هست كه داروها و قرص هاى رنگارنگ او را به موقع‏ ‏بدهد؟ او براى نوشيدن جرعه اى آب به كمك نياز داشت ، نمى دانم آيا‏ ‏مى‎تواند پس از ساعتها بازجويى آبى بنوشد و گلويى تازه كند؟ مردم او را‏ ‏به نام سعيد مى‎شناسند ولى مادرش او را عباس صدا مى‎زند، بى اختيار به‏ ‏ياد جانباز كربلا، باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس می افتم.
رندان تشنه لب را آبى نمى دهد كس
‏‏گويا ولى شناسان رفتند از اين ولايت


‏بيش از دو هفته است كه پدرم را بدون هيچ اتهامى بازداشت كرده اند.‏ ‏اصلا مگر اين بدن مجروح و ناتوان مى‎تواند جرمى مرتكب شود؟ همه‏ ‏مى‎دانند كه پدرم سالهاست در حاشيه دنياى سياست قرار گرفته و براى‏ ‏سياستمداران تنها نمادى معنوى به شمار مى‎رود. پس چگونه مى‎تواند‏ ‏تأثيرى در تحولات داشته باشد تا جرمى از آن پديد آيد؟ انگار از اين بدن‏ ‏رنجور هم نمى گذرند. تاكنون نه اتهام ايشان به وى تفهيم شده و نه از داشتن‏ ‏حق قانونى وكيل برخوردار است .‏ ‏آن گونه كه پزشك متخصص ايشان در بيانيه رسمى اعلام نموده اند جان‏ ‏سعيد حجاريان در خطر است و ايشان نياز به مراقبت هاى فورى پزشكى‏ ‏داشته و بدون پرستارى خانواده در انجام امور شخصى و روزمره كه لازمه ‏ ‏فرائض دينى است با مشكلات جدى مواجه است ، و اينها همه در حالى است‏ ‏كه ضارب پدرم آزادانه به ارعاب مردم مشغول است . ظاهرا مضروب‏ ‏بايد به جاى ضارب مجازات شود.
اين روزها جز گريستن به درگاه خدا سلاحى ندارم . امروز زينب دختر‏ ‏سعيد حجاريان فرياد تظلم و دادخواهى به بيت شما مراجع عظام آورده‏ ‏است كه به خاطر خدا هر تلاشى در توان داريد به كار گيريد تا همه مظلومان‏ ‏در بند از جمله پدرم به آغوش خانواده بازگردند، كه مراجع در سنتى هزار و‏ ‏چند صد ساله همواره ملجاء مردم بى پناه بوده اند.
‏ ‏اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا و غيبة ولينا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان‏ ‏علينا.
‏ ‏زينب حجاريان كاشانى
‏‏1388/4/12‏
.

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

نامه ای برای رئیس جمهور میرحسین موسوی، ابراهیم رها

سلام آقای رئیس جمهور! «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب - که باغ ها همه بیدار و بارور گردند» دیدی برادر؟ بچه ها کتک خوردند. بچه ها دستگیر شدند. بچه ها گلوله خوردند. بچه ها مردند. میرحسین، آقای رئیس جمهور، برادر، پس شب آفتابی کجاست؟ یادت می آید برادر، انتخابات نزدیک بود و ما سبز شده بودیم، آن روزها هنوز هر سبزی جرم نبود برادر. سبزینه جرم نبود. خیار رم نبود! و کلروفیل معنای فحش ناموسی نمی داد! آری اینچنین بود برادر که مردم رفتند پای صندوق های رای و صندوقدار، طنزهای مرا نخوانده می خندید و ما نمی دانستیم روزی از خنده او گریمان خواهد گرفت برادر. آری اینچنین شد برادر که رای ها را با سیستم راگیری کردان شمردند. صندوق ها را خزان زد اما ما سبز ماندیم در روزهایی که بخشنامه کردند که تره و جعفری هم باید سه رنگ برویند و نعناع و پونه هم سر از اوین درآوردند! آری اینچنین است برادر که این روزها وقتی در خیابان راه می رویم از هر دو نفر، یکی باتوم دارد و سپر دارد و کلاه خود دارد و کسی اگر به دوستی بگوید دلت سبز، می برندش تا اعتراف کند خودش یک پا رژیم صهیونیستی است! برادر، میرحسین، آقای رئیس جمهور! تو بیانیه دادی، خاتمی بیانیه داد، کروبی بیانیه داد، آیت الله طاهری بیانیه داد، آیت الله صانعی بیانیه داد، محققین و مدرسین حوزه علمیه قم بیانیه دادند و مردم ... بیانیه هایشان را صفحه به صفحه زیر باتوم ضربه به ضربه خواندند و ... «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب» گمان می کنم سال بعد اعلام کنند بهار سبز یک فصل سرسپرده و عامل بیگانه و جاسوس است. بیخود می کند هر درختی که بخواهد سبز شود. بعد هم زمستان را تمدید دوره می کنند! ما هم می رویم کوه و در برف سرود می خوانیم پس تو هم «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب» می دانی آقای رئیس جمهور، میرحسین، برادر! تاریخ ما می گوید ما اگر زورمان به سلطان «محمود» ها نرسد می رویم شاهنامه می نویسیم. این را از فردوسی بپرس و شاهنامه را بخوان، «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب»

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

نامه ریحانه حقیقی به همسر در بندش علی وفقی ( مسول ستاد دانشجویی استان تهران مهندس میر حیسن موسوی) شانزدهم تیر 88

تو خود عدالتی و صداقت
چند ساعتی هنوز تا طلوع خورشید مانده . من هنوز خواب به چشمانم نیامده که این روزها و شب ها که نیستی خواب به چشمانم حرام شده. با خودم کلنجار می روم که تصویرت را در گوشه تاریک و تلخ سلولت از ذهنم بیرون کنم . تصویری که هر لحظه که به تو و تولد مولود کعبه فکر می کنم، در دل  و جانم بیشتر نقش می بندد. با خودم فکر می کنم درست همین لحظات که همه شهر را  آذین بسته بودند برای جشن گرفتن تولد منادی عدالت ، تو بنام عدالت در گوشه سلولت نشسته ای و حتما برای خودت با خدای خودت راز و نیاز می کنی و من در تنهایی حضور تو ، به تنهایی پدرانمان را تبریک گفتم و پدرانمان هردو چشم به راهند و هیچ هدیه برایشان بالاتر از آزادی تو نیست.

با خودم کلنجار میروم که به روزهای قبل برنگردم و خاطرات مشترکمان را بدنبال نشانی از تو شخم نزم ولی مگر این دل بی قرار و این ذهن خسته می گذارد دمی و درنگی آرام بگیرم مرد من؟!؟ یادم به یاد  تابستان سال 86 که می افتد باز همه وجودم سراسر غم می شود. آن تابستان هم روز پدر را در پس میله ها به پدرت تبریک گفتی و عیدت را در انفرادی جشن گرفتی. و امسال هم ! من بدون تو این عید بزرگ را به جشن نشستم ...

این روزها جان جانم، دلم برایت تنگ است . خیلی تنگ ...یادم به مدالی می افتد که مادرم بعد از عقدمان به گردنت انداخت . نام زیبای علی بود و مادرم گفت : علی یارت... و تو آنقدر ارادت داشتی و داری به صاحب این نام که گردنبندت را بدون وضو به گردن نمی کردی..و حالا تو در روز میلادش در بندی ، بندی بنام عدالت که سرشار است از بی عدالتی ...

این روزها نازنینم ، بیاد روزهایی هستم که خواستیم با هم ، در کنار هم ، همسر باشیم . آن روزها که در حصار امنیتی دانشگاه نگاهت در نگاهم جا ماند و شبش خواستت در یک پیام خلاصه شد . یادم به تنها خواستت از خودم که می افتد ، دلم می خواهد فریاد بزنم. گفتی : فقط یک چیز. گفتم : جانم بگو. گفتی : صداقت. من از دروغ متنفرم.فقط صادق باش همین .حالا درست همین لحظات تو در بند زندان های دروغ شده ای. چرا که خواستی بنای دروغ را از جا برکنی .خواستی همه و هرکس در هر رده کشوری با مردمت صادق باشد .و تو روز تولد مولای متقیان در بند بی صداقتی  اسیری ، چرا که صداقت تنها خواستت بود از همه زندگی...

این روزها هر وقت من بی تاب دیر آمدنت ها و بی موقع رفتن ها و جلسه های بی پایانت در ستاد می شدم ، نگاهم می کردی و می گفتی :" از من نخواه سکوت کنم ریحان. برای مردمم ، برای کرامت انسانی و برای اخلاقی که مرده است از من نخواه که آرام بگیرم.چند روزی بیشتر نمانده. این روزهای سخت که بگذرد ، همه چیز تمام خواهد شد " و من برای دمی با تو بودن در حسرت بودم و حتی برای ساعتی دیدنت تا نیمه های شب بیدار می نشستم . ولی امید داشتیم به روز های بعد از 22 خرداد و سرزمینی که از نو خواهیم ساختش . ولی علی جانم، خبر نداده بودی از روزهای سختی که قرار است بی تو بگذرد و من در تنهایی حضور تو در زندگی معلق بمانم...نگفته بودی همه هستیم ، که برای دیدن دقیقه یی روی ماهت باید در حسرت بمانم. برای لحظه یی شنیدن بدون ترس صدایت باید در حسرت بمانم و برای بودنت... گفته بودی این روزها روزهای سرنوشت است ریحانم . و من حالا می فهمم که سرنوشت چه بود و چه کرد با من و تو ...ولی علی جانم، نگفته بودی که قرار است به جرم بی جرمی در گوشه سلول تاریک و سردی بمانی و من در پس دیوارها صورتم را از همه پنهان کنم  که نبیند هر نامحرمی اشک مهرم را ...و روز میلاد امیر مومنان ، تو را از من دریغ کنند که به هم نامت قسم ، در این روز خداوند بر همه نعمت ارزانی می کند ولی مردان سرزمینم تو را از من دریغ کردند...

 علیم ، این روزها تو را بانام عدالت و صداقت و امنیت از من گرفته اند ولی من در بند بودن تو امنیت و عدالت و صداقتی نمیبینم...این روزها که می گذرد فقط یک سئوال دارم ؟!؟! همیشه همه سئوالهایم را پاسخ تو بودی .پس پاسخم بده نازنین رفیق راهم ، کجای عدالت مولایمان علی نوشته اند که زن داغدیده یی که هنوز داغ فوت مادرش آرام نشده است را در داغ در بند گذاشتن همسرش درست است ؟!؟!؟ بنام نامی عدالت علی ، به همه حرمت عشقی که همه این مدت در میانمان جاری بوده و بنام عید بزرگی که گذشت ، این روزها که در تیره تاریک سلولت تنها نشسته ایی ، خود عدالتی و خود صداقت...پس پایدار بمان و محکم که همه پایداریم از توست...

روزت مبارک همسرم ...

نامه همسر محمدرضا جلایی پور به حداد عادل یازدهم تیر88

آقای حداد عادل! راه عدالت از مدرسه ‌فرهنگ شما می‌گذرد یا از سلول‌ انفرادی اوین؟
زمستان بود. عصر یک روز شنبه تعطیل، کانون توحید لندن. تقریبا چهار ردیف جلوتر از جایی که من نشسته بودم، می‌شد نیم‌رختان را دید و شناخت. فرصتی دست نداده بود که پیش از این، رئیس مدارس فرهنگ ایران، جایی که چهارسال از عمرم را در یکی از شعب آن سپری کرده بودم را از نزدیک ببینم. آن روز دیدم.

بر حسب یک عادت دیرین، محمدرضا برای قرائت قرآن روی سن رفت. همیشه وقتی هیچ‌کس حاضر به تلاوت قرآن نمی‌شد، او این کار را می‌کرد. قرآن می‌خواند و می‌رفت پی کارش. آن روز وقتی بسم‌الله را گفت، نگاهم را از صورت معصوم او گرفتم وبی‌هوا به نیم‌رخ شما خیره شدم. ناباورانه نگاهتان را به او دوخته بودید. گویی هضم دیدن و شنیدن او هم‌زمان برایتان کمی دشوار بود. او خواند: «اذا زلزلت‌الارض زلزالها»... می‌دانستم که او را خوب می‌شناسید، اما فکر نمی‌کردم از دیدنش تا این حد بهت‌زده شوید. سکوت حکم‌فرما بود. او ادامه داد: «واخرجت‌الارض‌اثقالها»... راستی همسرتان هم آمده بود! شنیده بودم رابطه عاطفی و قلبی عمیقی بینتان برقرار است و دوست دارید در همه سفرها باهم باشید، احساس خوبی بود. ما هم همین‌قدر عاشق همیم. فقط شاید کمی بیشتر! 

او همچنان با صوت بی‌نظیرش می‌خواند، « فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره»... همیشه وقتی قرآن می‌خواند، بغض امانم را می‌برید. درقرآن خواندن، سبک خاص خودش را داشت. اصرار داشت معنا و صوت با هم همراه باشند. گاهی گویی ادامه دادن و تاکید بر بعضی آیات تحمل خودش را هم طاق می‌کرد و نرمه اشکی از کناره چشمانش روانه می‌شد. مثل بچه‌ها زود با دستش پاک می‌کرد که کسی نبیند. به آخرین آیه سوره زلزال که می‌رسید هم همیشه قصه همین بود: «ومن یعمل مثقال ذره شرا یره»... صدق‌الله‌العلی‌العظیم. سوره بسیار سنگینیست! حس ترس و خشوع را با هم دارد. ترس را بیشتر.

قرآن را بست و بوسید و پایین آمد. داشت از کنارتان عبور می‌کرد که برخواستید. دیده‌بوسی گرمی با او کردید. دستش را در دستانتان فشردید. اگر کسی نمی‌دانست گمان می‌کرد دوستی دیرینه‌ای میان شما دو نفر بوده است. او انگار هنوز در خلسه آیات بود. به زور لبخندی زد. نیم‌رختان پیدا بود. زبان بدنتان با دستپاچگی حرف می‌زد. در عرض همان ۱۰ ثانیه گویی می‌خواستید بر خاطره‌ای تلخ سرپوش بگذارید. زیرلب به او گفتید: قرآن زیبایی خواندی. احسنت! بعد گفتید: دیدی در مدرسه‌مان راهت ندادیم خیلی هم برایت بد نشد؟ او می‌خندید. حس کردم به اجزای صورتش فشار می‌آید. وقتی موذب می‌شد نگاهش را می‌دزدید و خنده‌ در صورتش کش می‌آمد. چیزی نگفت. ادامه دادید: رفتی رتبه اول کنکور شدی و حالا هم که اینجایی. خنده‌اش بیشتر کش آمد. وقتی فهمیدید در آکسفورد دانشجوی دکتری‌ست، خنده در صورت شما هم کشدار شد. گفتید موفق باشی جوان و رفتید روی سن برای سخنرانی.

نمی‌دانم احساستان در آن لحظه چه بود؟ خجالت؟ عذاب وجدان؟ غرور؟ یا اصلا هیچ‌کدام! می‌دانید؟ یک لحظه‌هایی در زندگی هست که دست و پای آدم لخت می‌شود. ترجیح می‌دهد کاش می‌شد زمان را به عقب برگرداند و یک چیزهایی را جبران کرد. گاهی آدم در لحظه یخ می‌زند. شاید به خاطر اینکه انتظار دیدن بعضی‌ آدم‌ها یا شنیدن بعضی صداها و یا هر دوی آن‌ها با هم را ندارد! من شاید اگر به جای شما بودم، بیشتر چنین حالتی را تجربه می‌کردم.

داستان این ماجرا برمی‌گشت به سال‌های دبیرستان. آن سال‌ها من دانش‌آموز دبیرستان فرهنگ مشهد بودم. به یاد دارم بعدها که برای المپیاد راهی تهران شده بودم، شرح داستان عدم ثبت‌نام محمدرضا جلایی‌پور در مدرسه شما میان بچه‌های دوره پیچیده بود. آن روزها البته روزهای متفاوتی بود. پدر محمدرضا در بند بود. داشت پاداش بیست‌ سال فداکاری‌اش برای انقلاب را از دست حضرات در اوین می‌گرفت. علی‌رغم اینکه نمرات محمدرضا عالی بود از پذیرشش در مدرسه فرهنگ به دستور شما جلوگیری کرده بودند. چرا؟ دلیلش ساده است. چون فامیل‌اش جلایی‌پور بود! البته فامیلی‌های معروف دیگری هم آن روزها در مدرسه‌تان مشغول به تحصیل بودند، از جمله صفار هرندی! قبول دارم، قاعدتا تفاوت ره میان این دو اسم در نظرتان سر به فلک می‌گذارد. بگذریم! بعدها که همسرش شدم برایم تعریف کرد که گذراندن سال آخر پیش‌دانشگاهی در این یا آن مدرسه برایش چندان تفاوتی نمی‌کرد. در مدرسه فتح اسم‌نویسی کرد و در کنکور سراسری سال بعد رتبه اول کنکور در رشته علوم انسانی شد. گرچه برای او توفیری نداشت کجا باشد اما فکر کنم پایان این قصه برای مدرسه شما سنگین تمام شد.

آن روزها گذشته است جناب حداد عادل! قصه کانون توحید و نگاه بهت‌زده شما و آن گفتگوی چند ثانیه‌ای هم گذشته است. حالا محمدرضای مرا در سلول انفرادی همان سیستمی که به قول شما محک عدالتش ا شمشیر دولبه علی(ع) است، گرفتار حبس شده. راستش را بخواهید، این دست اتفاقات کمی تلفظ نامتان را برایم دشوار کرده است! بالاخره هرچه باشد شما خود را از پاسبانان فرهنگ آن مرز و بوم می‌دانید. درهای مدرسه فرهنگتان به رویش بسته شد و درهای زندان را به رویش گشودند. مبارکتان باد این عدالت بی‌نظیر علوی! این است مصداق عدالت؟ نمی‌دانم شاید در فرهنگستان شما ذیل واژه عدالت تعریف دیگری نگاشته‌اند!

از این هم بگذریم ...

دنیا خیلی کوچک است آقای حداد عادل! به کوچکی همان اتفاقی که در کانون توحید لندن افتاد. به کوچکی همان گفتگوی چند ثانیه‌ای و شاید به کوتاهی همان حس که از دیدن و شنیدن او و عمل خودتان داشتید. ممکن است سالها بعد، جای دیگری باز هم دنیا همین‌قدر بر من وشما تنگ و کوچک شود. اگر دنیا هم نشد، آخرتی هست. آن روز قطعا از شما معنای جدید عدالت را خواهم پرسید.

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

بیانیه میرحسین موسوی دهم تیرماه 88


بسم الله الرحمن الرحیم

هموطنان عزیز

همان‌گونه که انتظار می‌رفت شورای نگهبان، پس از نمایش‌هایی که توجه هیچ‌کس را جلب نکرد، و با چشم بستن بر روی انبوه تقلب‌ها و تخلف‌های صورت گرفته، سرانجام نتایج دهمین دورة انتخابات ریاست جمهوری را تایید کرد. جشنواره‌ای که تجدید حیات ملت ما را مژده می‌داد با تقلب و تخلف از عهدهای اسلام و انقلاب با ناگوارترین صحنه‌ها به پایان رسید؛ با حمله به خوابگاه دانشجویان، با خون‌های ریخته شده، جوانان کتک خورده و مورد اهانت قرار گرفته، صدا و سیمای از انظار جامعه افتاده، قلم‌های شکسته، روزنامه‌های بسته، با فضای امنیتی کودتاگونه و بی‌اعتمادی تلخ و گستردة مردم نسبت به نتایج اعلام شده برای انتخابات و دولت ناشی از آن. به زودی گرمای حادثه فرو می‌نشیند و دست‌اندرکاران  این ماجرا با صورت‌حساب بلندبالای اشتباهات خود روبرو می‌شوند. آیا آنان از تحمیل آنچه روی داد سود بردند؟ از این پس ما دولتی خواهیم داشت که از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترین شرایط به سر می‌برد و اکثریتی از جامعه، که اینجانب نیز یکی از آنان هستم، مشروعیت سیاسی آن را نمی‌پذیرد. دولتی با پشتوانه‌های ضعیف مردمی و اخلاقی که از او انتظاری جز بی‌تدبیری، قانون‌گریزی، عدم شفافیت، تخریب ساختارهای تصمیم‌گیری و تدوام سیاست‌های ویرانگر اقتصادی نداریم، و  بیم آن می‌رود که بر اثر ضعف‌های بی‌شمار ذاتی و عارضی‌اش در ورطه امتیاز دادن به بیگانگان بیفتد. این چیزی نیست که ما از آن خرسند باشیم، بلکه از آن به شدت واهمه داریم. خطر در پیش است. نظامی که به مدت سی‌سال به اعتماد مردم متکی بود نمی‌تواند یک شبه قوای امنیتی را جایگزین این نقطه اتکا کند. این اعتماد لطمات جدی دیده است؛ اگر انکار این واقعیت سودی می‌رساند،  ما نیز با منکران آن هم‌صدا می‌شدیم، از بس که خطر عظیم است. اگر آنچه انکارش می‌کنیم واقعا صحت ندارد، چرا به دیگران اجازه اجتماع نمی‌دهیم تا معلوم شود که چقدر اندکند.باید باز گردیم، هنوز دیر نشده است. هنوز می‌توان اطمینان آسیب دیدة مردم را بازسازی کرد؛ امنیت نظام ما در گرو چنین کاری است.  فرزندان انقلاب را از زندان‌ها آزاد کنید. حبس آنان جز تغذیه غریزه فرافکنی در وجود خود شما فایده‌ای ندارد. مردم چگونه می‌توانند به حکومتی اعتماد کنند که دوستان و همکاران و فرزندانش را به صرف توهم در بند می‌کند؟ چیره کردن فضای امنیتی بر جامعه جز صدمه زدن به عواطف ملت نسبت به نظام اثری نمی‌گذارد. مطبوعات آزاد مجاری تنفسی یک جامعه سالمند؛ برای ترمیم اعتماد مردم این مجاری را مسدود نکنید.باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی‌تابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخ‌های بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است.به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم می‌خواهیم ایمان‌های مذهبی‌شان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته می‌شود؟به خرد بازگردیم. کشوری به عظمت ایران را، با آرمان‌هایی به بزرگی اهداف انقلاب اسلامی و با دشمنانی به آن سرسختی و کینه‌توزی که می‌شناسیم با دور ریختن سی سال تجربه مدیریتی و انکار ضرورت برنامه‌ریزی و تصمیمات خلق‌الساعه فردی اداره نمی‌‌توان کرد.به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت. به قوانینی که خود وضع کرده‌ایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند.مردم به حکومتی اعتماد می‌کنند که آنان را محرم بداند. چرا باید مهم‌ترین مسائل مملکت از مردم پنهان باشد؟ محرم دانستن ملت و شفافیت اطلاعات اولین قدم در راه مبارزه با فساد است، حال آن که مردم ما حتی به اندازه خواندن خبرهای چند روزنامه محرم دانسته نمی‌شوند.به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندان‌های امنیتی باز می‌کنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه،‌ هرکسی را از دایره خود‌ی‌های‌مان دور می‌کنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش‌ از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد می‌گیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیک‌پوش است. آن‌قدر از دور خود می‌رانیم تا این که تنها می‌مانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز می‌کند و به صرف شهادت زبانی، انسان‌ها را در دایرۀ خود می‌آورد.چرا باید پس از یک انتخابات سرنوشت‌ساز در معرض چنین خطراتی باشیم، حال آن که انقلاب و نظام ما در آستانة تحصیل بزرگترین دستاوردها بود؟

مردم!ما راهی دور و در نگاه نخست غیرقابل عبور را در چند ماه کوتاه پشت سر گذاشته بودیم. ما با هم این فاصله را آمدیم؛ از فضایی که به گرد دروغ و تردید و به غبار رمیدن‌های گروهی، طبقاتی، خانوادگی و بین‌نسلی آلوده شده بود، از دورانی که نطفه نا‌امیدی شروع به رشد کرده بود، زمانی که فاصله مردم از نظامشان روز  به روز بیشتر می‌شد، تا با هم مقدمات انتخابات را به جریانی طولانی از یک تجدید حیات ملی تبدیل کنیم؛ فضایی پر از آشتی، شادی، آگاهی و نشاط، عرصه‌ای که در آن دوستداران نامزدها در حالی که خنده از لبانشان رخت بر نمی‌بست می‌توانستند با یکدیگر به بحث درباره آینده بنشینند و آن آزادی فرزانه که انقلاب ما وعده‌اش را داده بود تجربه کنند. فضایی که در آن کسی خود را شهروند درجه دوم و غیرخودی  با انقلاب و نظام اسلامی نبیند، و کرد و لر و عرب و بلوچ و ترک و هر قوم دیگر و پیر و جوان و میانسال و هر قشر دیگر و هر صنف دیگر و هر سلیقۀ دیگر که تا چند ماه پیش خود را بیگانة با سرنوشت کشور می‌دید همچون عهد نخست جمهوری اسلامی، خویشتن را از نو در دایره صاحبان انقلاب بیابد. ما با هم آمدیم تا با تجسس در احوال شخصی مردم مخالفت کنیم و از نفرت‌پراکنی و پرونده‌سازی بیزاری بجوییم. با هم آمدیم تا حاکمیت عقل و عشق را توامان داشته باشیم. همۀ ما به چهرۀ رحمانی اسلام رو کردیم و در این رویکرد میراث تمدنی ایران عزیز و بزرگ را تجدید شده دیدیم، تا آنجا که در مساجد شعار ایران، ایران! را با طنینی که هنوز در تکبیرهای شبانۀ شما شنیده می‌شود سر دادیم و کسی احساس نکرد که ایران جدای از انقلاب و یا جدای از اسلام است، بلکه اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجی‌گری جداست. اسلامی که در ورای تمایزات عقیدتی و طبقاتی و قومی و جنسیتی کرامت انسان‌ها را ارج می‌نهد و اصل می‌داند. اسلامی که شوینده هر نوع نابرابری در مقابل قانون و پرچمدار تکریم حقوق شهروندی است.  مردم!علیرغم آنچه روی داد، ما در این چند ماه آرزوهای بلند و کوشش‌های خالصانۀ خود را نباختیم. ما در این میانه مستوره‌ای از تحقق آرمان‌هایمان را یافتیم و دیدیم که آنچه به‌ دنبال آنیم چقدر خواستنی است و چه نسبت نزدیکی با حقیقت اسلام و انقلاب و هویت ملی ما دارد. این دستاوردی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را از ما بستاند. ما با هم سرمایه‌ای اندوخته‌ایم که پشتوانه و بستر حرکت‌های آتی ما و فرزندانمان خواهد بود و این خط سبز جوشیده از فطرت‌های مردم و واقعیت‌های تاریخی کشور و انقلاب  همچنان در طول سال‌ها  ادامه خواهد یافت تا به مقصد نهایی خود برسد. ما برای حفظ این دستاورد بزرگ همچنان ایستادگی خواهیم کرد.تمامی تلاش‌هایی که این روزها در مخالفت با شما صورت می‌گیرد برای آن است که از ثمربخش بودن اعتراضات قانونی خود ناامید شوید، زیرا تا ما ناامید نشویم این دولت از اعتبار واقعی برخوردار نخواهد شد. امید به آینده رساترین اعتراض ماست.  به سابقه دیرینه این سرزمین نگاه کنید. در زندگانی ما مردم که از کهن‌ترین تمدن‌ها زاده شده‌ایم، فراز کنونی جزئی از یک تاریخ طولانی است. ما در جاده‌ای به درازای تاریخ همه بشریت قدم می‌زنیم. در این جاده چه بسیار ملت‌ها که منقرض شدند و جز داستانی از آنان باقی نماند. آن چیزی که ملت ما را به خلاف آنان و علیرغم سخت‌ترین رویدادها زنده نگه داشت امید بود، زیرا آفت این راهپیمایی هزاران ساله ناامیدی است. مردم ما می‌توانستند با بدبینی و ناامیدی حوادثی شبیه به آنچه را که در جریان انتخابات گذشته با آن روبرو شدیم پیش‌بینی کنند و به صحنه نیایند. آیا آنان اشتباه کردند که به این پیش‌بینی‌ها اعتنا نکردند؟ نه! آنان به مقتضای روح امیدی که هسته درونی هویت ملی ما را شکل داده و ما را در طول هزاره‌ها زنده نگه‌ داشته است چنین کردند. به‌ویژه با جوانان می‌گویم که اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند. امیدی که هویت ما را شکل داده است معطوف به چه چیز است؟ قطعا معطوف به امور غیر واقعی و خرافه‌های واهی نیست، و الا نمی‌توانست ملتی را برای هزاران سال زنده نگه دارد. بلکه این امید معطوف به لطف و فضل الهی است. اگر علاقه به این هویت تاریخی کمترین فاصله‌ای با اسلام ندارد، به این خاطر است.  ما آمده بودیم این علاقه را احیا کنیم. از این هویت خود فاصله نگیریم. شما وظیفه خویش را به درستی انجام داده‌اید و غیر ممکن است که لطف خداوند مردمی را که با نیت‌های پاک ادای وظیفه می‌کنند تنها بگذارد.امید به صرف گفتن و شنیدن شکل نمی‌گیرد و تنها زمانی در ما تحکیم می‌شود که دستانمان در جهت آرزوهایی که داشتیم در کار باشد. دستانمان را به سوی یکدیگر دراز کنیم و خانه‌هایمان را قبله قرار دهیم. واجعلوا بیوتکم قبله. به خودتان و دوستان همفکرتان برگردید و این بار هر شهروند محوری باشد برای یک فعالیت مفید سیاسی،‌ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد.مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم. مسئولیت دینی ماست که نگذاریم انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمی‌پسندد استحاله بیابد. مسئولیت انقلابی ماست که اجازه ندهیم حاصل خون صدها هزار شهید به یک دولت امنیتی تنزل پیدا کند و مستهلک شود. لیکن برای آن که این اعتراض به نتیجه‌ای دلخواه برسد باید چند اصل مهم را رعایت کنیم:

- نظام و انقلاب اسلامی میراث و میوه مبارزات تاریخی دویست‌ ساله شما با استبداد و عقب‌ماندگی است. جمهوری اسلامی نظامی‌است که اگر بر اساس عهد نخستین و نسخه‌ اصیلش به اجرا درآید تمامی خواسته‌های ما را در بر می‌گیرد. مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد. اینجانب قویا با چنین وسوسه‌ای مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسی ما همچنان دارای ظرفیت‌های ارزشمند تحقق نایافته‌ای است که باید با فعالیت همه نخبگان روحانی و دانشگاهی و اندیشمندان کشور اجرای آنها به صورت مطالبه‌ای ملی درآید.به یاد آوریم که ملت ما در انقلاب اسلامی به دلیل عدم انعطاف در قبال خواسته‌های به حقش، که از زبان امام راحل بیان می‌شد، مجبور به ساختارشکنی گردید.  به همه نهادهای تصمیم‌گیر در نظام توصیه می‌کنم که چون شورای نگهبان عمل نکنند و مجاری  را برای اصلاح اشتباهات باز بگذارند، زیرا که بسته شدن این راه، تهدید ساختارشکنی را به عنوان تنها بدیل مطرح خواهد کرد، و این بدیلی است که همة ما هزینه سنگین آن را می‌دانیم و قاطعانه با آن مخالفیم. همچنین تاکید می‌کنم که تعلل در محقق ساختن آرمان‌هایی چون قانون‌گرایی، عدالت، آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، و به ویژه اصول معطل مانده قانون اساسی مشروعیت‌سوز است.1) اسلام آن پوستین وارونه‌ای نیست که برخی مخالفان شما پوشیده‌اند. شیوه آنها این است که هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره کنند، تا جایی که حتی اگر بتوانند شال سبز شما را هم می‌ستانند. اسلام راستین نسبتی با ظاهرسازی‌ها و کج‌اندیشی‌های آنان ندارد، بلکه مکتبی رهائی‌بخش است که اگر به حقیقت و نورانیت آن برسیم دوای تمامی دردهای شخصی و اجتماعی ماست2)ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد.3) در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچ‌کس نباید صدمه ببیند. ما زمانی در تلاش خود موفق خواهیم بود که ابتکارهای ما برای احقاق حقوقمان تا آن حد اندیشیده شده، کارآمد و در چارچوب قانون باشد که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند.4)ما در برهه‌ای و گریوه‌ای از تاریخ کشور خود قرار داریم که راه‌حل بسیاری از مشکلات‌ ما قانون است. درست است! قانون همیشه بی‌عیب نیست. درست است! قانون عرفی قراردادی اجتماعی است و به مانند هر عهد و پیمانی که انسان‌ها با هم می‌بندند رعایت آن تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد. درست است! مخالف شما قانون‌ اساسی را زیر پا می‌گذارد، به خلاف نص این میثاق ملی  شما را از حق برگزاری اجتماعات محروم می‌کند، بلکه حتی اگر به نشانه اعتراض پارچه‌ای سبز به دستتان ببندید به رغم اصول متعدد قانون اساسی و قوانین بی‌شمار عادی، خود آن کسی که مسئول حفظ امنیت است شما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. درست است!  متقلبان و دروغگویان تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفته‌اند. لیکن تلاشی که ما وارد آن شده‌ایم یک مشاجره و تلافی‌جویی نیست. ما را عصبانیت یا جاه‌طلبی یا خودپسندی برنیانگیخته است، بلکه حرکت ما اقدامی برای اصلاح و تامین بهروزی کشور است. برای رسیدن به چنین هدفی جا دارد که ما حتی به جسد قانون احترام بگذاریم، زیرا می‌دانیم که در فردای نزدیک، زمانی که کوشش‌مان به ثمر می‌رسد، نخستین اصلی که باید آن را نهادینه کنیم پایبندی به قانون است.  این شالوده‌ای است که امروز صبورانه می‌ریزیم تا بر رویش بنای رفیع فردایمان را استوار کنیم.

سرانجام وحدت. همه شما را به برادری دعوت می‌کنم. پیروزی ما در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است، و در این یکدیگر تمایزی میان ما و مردمی که به دیگران رای داده‌اند نیست. حتی آنانی که اینک رو در روی ما به خشونت متوسل می‌شوند در اخوت ما شریکند، زیرا ما به دنبال آینده‌ای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابان‌ها کتک زده است، سعادتمندتر، معنوی‌تر، سالم‌تر و زیباتر از امروز زندگی کند.  رنگ سبزی که ما به عنوان نماد خود انتخاب کرده‌ایم یک معنایش هم این است؛ رنگ سبزی که ما را به اهل‌بیت نور، اهل بیت راستی، اهل‌بیت خرد، اهل بیت کرامت و فضیلت پیوند می‌دهد.

شاید بگویید که با این همه قید و بند دیگر فرجه‌ای برای بیان اعتراض باقی نمانده است. این گمان خامی است که مخالفان سطحی‌اندیش و افراطی شما در سر دارند. الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. کسانی که در راه خدا می‌کوشند خداوند آنان را به راه‌های خود هدایت می‌کند. به عنوان نمونه‌هایی از این هدایت به یاد آورید که خداوند چگونه آرامش را بر اجتماعات بی‌کرانة‌تان مستولی می‌کرد و یا در خلال آنها ظرفیت‌های ذهنی مردم به چه شعارهای نغزی رهنمون می‌شد. همان خلاقیت همچنان قادر است که با توجه به تمامی این اصول راه‌کارهایی بکر و موثر پیش‌پای ما قرار دهد، میدان‌های گسترده‌ای برای  عمل در مقابل‌ ما بگشاید و تجربیات جدیدی برای آزادیخواهان جهان اندوخته کند. در ابتدا هدف همه ما از شرکت در انتخابات آن بود که عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور بازگردد، لیکن در میانه مسیر به اهدافی بسیار بلندتر هدایت شدیم. ما در این بین می‌خواستیم ارکان ذیربط نظام به یاد آورند که در ورای تمامی آنان و ما فوقشان میزانی به نام رای و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه می‌توانند آن را نادیده بگیرند. امروز خواست عمومی برای سازوکاری کارآمد جهت انتخابات که در آن اطمینان ملی حاصل شود و دروغ، تقلب و تزویر جایی نداشته باشد، به یک مطالبه انکار ناپذیر مردمی تبدیل شده است. در هر قدمی در آینده تجربه تلخ و مشروعیت‌‌زدای جریانات اخیر باید پیشاروی ملت باشد و نباید هیچ فرصتی برای روشن‌تر شدن ابعاد این دروغ و تقلب بزرگ و پی‌آمدهای تلخ آن از دست برود.در ایامی که گذشت شخصیت‌ها و گروه‌هایی به سراغ اینجانب آمدند و خواستار گذشت من از آنچه گذشت شدند. شاید توجه نمی‌شد که اینجانب از همان ابتدا از حق شخصی خود گذشته بودم، اما  مسئلة انتخابات مسئلة شخصی من نبود و نیست. من نمی توانم بر سر حقوق و آرای پایمال شدة مردم معامله یا مصالحه کنم. مسئله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم.گرو‌هی از نخبگان بر سر آنند که گرد هم آیند و  با تشکیل جمعیتی قانونی صیانت از حقوق و آرای پایمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طریق انتشار مدارک و اسناد تقلب‌ها و تخلف‌های انجام گرفته و نیز رجوع به محاکم قضایی پیگیری کنند و نتایج آن را مستمرا به اطلاع عموم مردم برسانند. اینجانب نیز به این جمع می‌پیوندم. این گروه اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی را در دستور کار خود خواهد داشت و علاوه بر آن در این مرحله مطالبات زیر را دنبال خواهد کرد:

- توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و نظامی با مسائل انتخاباتی و بازگشت کشور به فضای طبیعی سیاسی

- اصلاح قانون انتخابات به نحوی که امکان تکرار تقلبات گسترده را از بین ببرد و بی‌طرفی نهادهای مجری و ناظر را تضمین کند

- رعایت اصل 27 قانون اساسی در مورد آزادی تجمعات

- آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها

- فعالیت مجدد سایت‌های خبری مستقل

- ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیام‌های کوتاه، و جلوگیری از  قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر

- توقف برخوردهای یک‌جانبه، افترا، دروغ‌پردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور

- برخورداری از کانال‌های مستقل تلویزیونی در خارج و داخل کشور

- صدور مجوز برای تشکیل جمعیت‌های سیاسی،‌ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی

- آزادی همه دستگیرشدگان سیاسی، ابطال پرونده‌سازی‌های جعلی امنیتی و دخالت ندادن پرونده‌های جاری در برخورداری آنها از حقوق اجتماعی

در انتها به همه مردم شریف کشورمان، چه آنها که به اینجانب رای دادند و چه آنهایی که به اینجانب رای ندادند،  به ویژه  کسانی که در حوادث ناگوار هفته‌های اخیر صدمه دیدند درود می‌فرستم. همچنین مقام  شهیدانی را که به جرم حق‌خواهی و آزادی‌طلبی در خون خود غلطیدند ارج می‌نهم و از خداوند بزرگ برای  خانواده‌های عزیز آنان طلب صبر و اجر دارم.