به نام خدايي كه استواري و استقامت را در مقابل مصيبت و بلا توشه بندگان خود نمود.
سلام عبدالله
اگرچه دلم از جور زمانه پر از درد است اما بازخواني خاطرات شيرين گذشته تسليبخش لحظات غم و اندوهم است. اين روزها زياد به گذشته ميانديشم. به خاطراتي كه در گذشته با تو داشتهام. به خاطراتي كه در گذشته با برادر شهيدت داشتهام. به بزرگي روح و تعالي هدفش و نيز استوارياش در دفاع از آزادي و كشور ميانديشم. اينها مرهمي است كه اين روزها زخم كهنهام را با آن التيام ميبخشم. اكنون نميدانم تو را به كدامين گناه ناكرده به زندان افكندهاند ولي اين را نيك ميدانم كه راهي كه برادر شهيدت پيمود، تو را بر آن داشت كه در راه اعتلاي ايران و رعايت حقوق شهروندي و نيل به آزادي گامبرداري و از حريمشكنان آزادي هراسي به دل راه ندهي. به ياد دارم كه مادرت وصيت كرده بود كه پيراهن خونين برادر شهيدت را بر بالينش بگذارند تا روحش در فراق او تسكين يابد و زخمهاي كهنهاش تسلي يابد. هنوز اشكهاي پدرت را در فراق پسرش از ياد نبردهام و هنوز به ياد دارم كه تو به رغم سن كمي كه داشتي احساس مسووليت كردي و مسووليت نگهداري از من و دخترك معصوم پدر از دست داده را به عهده گرفتي. به خاطر دارم كه احساس مسووليت آن روز تو، تاج افتخاري بود كه بر سر خانواده گذاشته بودي. من اگرچه در خلوت خود براي آن عزيز از دست رفته اشك ميريختم اما در كنار تو و با تو بودن آرامش از دست رفتهام را به من بازگرداند. راستي اين روزها به اين ميانديشم كه برادر شهيدت براي آنكه من و فرزندانم در اين كشور زندگي آرام و ارزشمندي داشته باشيم خود را به كشتن داده بود اما امروز كه آرامش زندگيام را از دست رفته ميبينم و تو را در زندان،وحشت وجودم را فراميگيرد. نميدانم چرا سارقان مسلح و قاچاقچيان موادمخدر اجازه ملاقات با خانوادههاي خود را دارند اما آنهايي كه براي حقوق شهروندي و آزادي انساني به زندان افتادهاند حق ديدار با خانواده را ندارند و بدون حقوق حداقلي در زندان به سر ميبرند. مگر گناه تو دفاع از حقوق شهروندي و استقلال و حاكميت ملي نيست؟آيا اين جرم است؟ آيا خوني كه اين روزها بر خيابانهاي تهران ريخته شد، در راستاي اجراي قانون اساسي بود؟
عبدالله عزيز!
امروز كه براي دلگرمي فرزندانت و براي اطلاع از سرنوشتت به دادگاه انقلاب در خيابان شريعتي و معلم رفته بودم (كه البته رفتار مسوولان آن هيچ تناسبي با روح بزرگ مردي چون شريعتي و نيز كسوت معلمي تو ندارد) با برخورد ناشايست و دور از اخلاق برخي ماموران آن دادگاه مواجه شدم كه حتي از هل دادن زنان نامحرم و تهديد زنان بيپناه و بدرقه كردنشان با حرفهاي درشت هم ابايي نداشتند. اينك من و فرزندان معصوم و نيز دانشآموزانت چشم به راه آزادي تو نشستهايم تا تابش خورشيد حقيقت، دروغ را برملا كند و حق و عدل و صداقت راستين را به مردم نشان دهد. استوار باش كه در پس هرسختي، آساني است.
فاطمه آدينهوند
سلام عبدالله
اگرچه دلم از جور زمانه پر از درد است اما بازخواني خاطرات شيرين گذشته تسليبخش لحظات غم و اندوهم است. اين روزها زياد به گذشته ميانديشم. به خاطراتي كه در گذشته با تو داشتهام. به خاطراتي كه در گذشته با برادر شهيدت داشتهام. به بزرگي روح و تعالي هدفش و نيز استوارياش در دفاع از آزادي و كشور ميانديشم. اينها مرهمي است كه اين روزها زخم كهنهام را با آن التيام ميبخشم. اكنون نميدانم تو را به كدامين گناه ناكرده به زندان افكندهاند ولي اين را نيك ميدانم كه راهي كه برادر شهيدت پيمود، تو را بر آن داشت كه در راه اعتلاي ايران و رعايت حقوق شهروندي و نيل به آزادي گامبرداري و از حريمشكنان آزادي هراسي به دل راه ندهي. به ياد دارم كه مادرت وصيت كرده بود كه پيراهن خونين برادر شهيدت را بر بالينش بگذارند تا روحش در فراق او تسكين يابد و زخمهاي كهنهاش تسلي يابد. هنوز اشكهاي پدرت را در فراق پسرش از ياد نبردهام و هنوز به ياد دارم كه تو به رغم سن كمي كه داشتي احساس مسووليت كردي و مسووليت نگهداري از من و دخترك معصوم پدر از دست داده را به عهده گرفتي. به خاطر دارم كه احساس مسووليت آن روز تو، تاج افتخاري بود كه بر سر خانواده گذاشته بودي. من اگرچه در خلوت خود براي آن عزيز از دست رفته اشك ميريختم اما در كنار تو و با تو بودن آرامش از دست رفتهام را به من بازگرداند. راستي اين روزها به اين ميانديشم كه برادر شهيدت براي آنكه من و فرزندانم در اين كشور زندگي آرام و ارزشمندي داشته باشيم خود را به كشتن داده بود اما امروز كه آرامش زندگيام را از دست رفته ميبينم و تو را در زندان،وحشت وجودم را فراميگيرد. نميدانم چرا سارقان مسلح و قاچاقچيان موادمخدر اجازه ملاقات با خانوادههاي خود را دارند اما آنهايي كه براي حقوق شهروندي و آزادي انساني به زندان افتادهاند حق ديدار با خانواده را ندارند و بدون حقوق حداقلي در زندان به سر ميبرند. مگر گناه تو دفاع از حقوق شهروندي و استقلال و حاكميت ملي نيست؟آيا اين جرم است؟ آيا خوني كه اين روزها بر خيابانهاي تهران ريخته شد، در راستاي اجراي قانون اساسي بود؟
عبدالله عزيز!
امروز كه براي دلگرمي فرزندانت و براي اطلاع از سرنوشتت به دادگاه انقلاب در خيابان شريعتي و معلم رفته بودم (كه البته رفتار مسوولان آن هيچ تناسبي با روح بزرگ مردي چون شريعتي و نيز كسوت معلمي تو ندارد) با برخورد ناشايست و دور از اخلاق برخي ماموران آن دادگاه مواجه شدم كه حتي از هل دادن زنان نامحرم و تهديد زنان بيپناه و بدرقه كردنشان با حرفهاي درشت هم ابايي نداشتند. اينك من و فرزندان معصوم و نيز دانشآموزانت چشم به راه آزادي تو نشستهايم تا تابش خورشيد حقيقت، دروغ را برملا كند و حق و عدل و صداقت راستين را به مردم نشان دهد. استوار باش كه در پس هرسختي، آساني است.
فاطمه آدينهوند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر